به وبلاگ یا علی گفتیم و عشق آغاز شد خوش آمديد

عضويت در وبلاگ
منوي اصلي
صفحه نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
فهرست مطالب وبلاگ
پروفایل
موضوعات
مطالب مذهبی
مطالب عمومی
حوادث
جنایی پلیسی
دانشنامه مهدوییت
صلوات و بخشش گناهان
سخنان ناب
پیامکهای مذهبی
سخنان گهر بار 14 معصوم
کلام وحی
کد لوگوی مراجع و لوگوهای دیگر
موضوعات مطالب دیگر همسنگران
حمایت از خلیج همیشه فارس
زیبا ساز وبلاگ
عاقبت ترویج گناه توسط برخی از زنان
جوکهای پـَـَـ نــه پـَـَــ
پخش مستقیم شبکه های TV ایران
سایتی که عکسهای شما را به عکسهای قدیمی تبدیل میکند
دل نوشته
پخش مستقیم
دانلود خونه
عکس
شعر و ترانه و آهنگ
حدیث
داستان
مطالب مضحک و مسخره
بازی آنلاین
کدهای جاوا
شکلکهای اینترنتی
متفرقه
آپلود
جوک و اس ام اس
فرازی از وصیتنامه شهید
تبلیغ www.loxblog.com
فیلم و سریال
مطالب علمی
جوکهای دِ نـَـه دِ
مطالب آموزنده
انیمیشن
پرچم متحرک ایران عزیزمان و دیگر کشورها
کلیپ
فال و طالع بینی
به مناسبت هفته افتخار آفرین دفاع مقدس
جدیدترین های خودروی ایزان و جهان
عکسهای هنرمندان
پزشکی
تلاوت دلنشین "قرآن کریم"
آشپزی
نظامی دفاعی ایران
تروریستی
تسلیحات و ضد تسلیحات جهان
لوگوهای دوستان مسافر منتظر
عملیات بانکی
فروشگاه
پرسپولیسی ها
استقلالیها
تبلیغات شما در این سایت
بازی بازی بازی بازی بازی GAME GAME GAME GAME
قالب وبلاگ
این بخش نذر "امام علی النقی الهادی (ع) میباشد"
کد موزیک برای وبلاگ و وبسایت
اضافات

آخرین مطالب
طراح قالب

Template By: NazTarin.Com

آنچه در آسمانها و زمین است همه در دست با کفایت پروردگار دو عالم قرار دارد

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

استخاره آنلاین با قرآن مجید

در روایات آمده بهتر است که قبل از استخاره

سه بار سوره ي اخلاص (قل هو الله احد) را بخوانید

سپس سه مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید

نيت کنید و به انچه كه مايلید استخاره نمایید

دست نیاز گر پیش غیر او میکنی دراز /پل بسته ای تا بگذری از آبروی خویش


استخاره آنلاین با قرآن کریم


http://mosafermontazer.loxblog.ir//

بازی آنلاین تراوین "رایگان بازی کنید"

http://up.vatandownload.com/images/x22r4f93e5rly27ne3dt.gif

عکس
اباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ما هم باش

ای کاش ....

گاهي وقتا زندگي تمام حواسشو جمع ميكنه
تاببينه توچي دوست داري تاهمونو ازت بگيره!
كاش نفهمه من چقدردوستت دارم....

يا ربّ العالَمين

_____________________________

یا مولانا المهدی"عج" ادرکنی

_________________

زودتر بیا...
چتری روی سرم نیست...
من زیر باران ایستاده ام و انتظار تو را می کشم...

می خواهم قدم هایت را با تعداد قطره های باران شماره کنم...
تو قبل از پایان باران می رسی یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد؟
هر وقت چلچله برایت نغمه ی دلتنگی خواند و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا...

من تا آخرین فصل باران منتظرت میمانم...


 

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 24 دی 1398برچسب:, در ساعت 16:54 | |
مزایای ثبت نام در تراوین از این وبلاگ

دوستان توجه داشته باشید

در صورتی که شما با  لینک بالا در تراوین ثبت نام کردید ما را با خبر کنید تا در سرور یک و هفت و یازده شما را پشتیبانی کنیم و به شما نیرو و منابع برسانیم

البته اینکار به نفع خود ماست و هیچ منتی بر شما نیست

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 1 مهر 1398برچسب:, در ساعت 18:3 | |
شبنشینها


  جهت مشاهده وبلگ جدید ما روی لینک زیر کلیک کنید



shabneshinha.loxblog.com

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در پنج شنبه 22 تير 1398برچسب:, در ساعت 20:2 | |
شما باید به گوگل حتی مراجعه هم نکنید

  مهر - ثقفی: در این زمینه دستگاه‌های مرتبط براساس اختیارات و با استنادات قانونی عمل می‌کنند و به طور قطع تحریم دسترسی به سرویس جی میل همسو با تقاضا و مطالبه فعالان فضای مجازی صورت گرفته است.

پست الکترونیک گوگل در ایران از روز گذشته به دلیل محکوم کردن سوء استفاده از فضای مجازی برای توهین به مقدسات، از دسترس کاربران ایرانی خارج شده و به گفته یک عضو شورای عالی فضای مجازی این قطعی به دنبال تقاضای مردم صورت گرفته است.

به دنبال ساخت فیلم موهن " معصومیت مسلمانان" که ساحت مقدس پیامبر اسلام (ص) را مورد اهانت قرار داده و بخش‌هایی از آن در فضای مجازی منتشر شده است، مسلمانان در بسیاری از نقاط جهان خواستار تحریم سایت‌های اینترنتی همچون گوگل و یوتیوب شده اند و در کشور ما نیز از روز گذشته دسترسی به سرویس پست الکترونیک گوگل – جی میل – با مشکل مواجه شده است.

یک مقام مسئول در سازمان فناوری اطلاعات ایران در گفت‌وگو با مهر قطع دسترسی کاربران ایرانی به جی میل را اقدام مراجع تصمیم‌گیر در حوزه فیلترینگ و در راستای محکوم کردن اهانت‌های صورت گرفته به مقدسات اسلام عنوان کرد.

در همین حال کامیار ثقفی - عضو حقیقی شورای عالی فضای مجازی کشور ضمن محکوم کردن اهانت به مقدسات و اقدامات خودجوش مردمی برای تحریم استفاده از سرویس‌های اینترنتی خارجی گوگل و یوتیوب تصریح کرد: قطع برخی سرویس‌های گوگل در ایران بدون شک در پاسخ به تقاضای مردم بوده و براساس اختیارات قانونی صورت گرفته است.

وی با بیان اینکه شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملی فضای مجازی کشور در این زمینه ورود نکرده است اما بزودی مواضع خود را در این زمینه اعلام می‌کند، اظهار داشت: در محکوم کردن اقدامات نادرست صورت گرفته باید از سمت تمامی مسلمانان جهان برخورد جدی صورت گیرد.

ثقفی با اشاره به فراخوان‌های متعدد فعالان فضای مجازی در تحریم استفاده از سرویس‌های گوگل و یوتیوب، گفت: کاربران باید استفاده از این سرویس‌ها را برای خود منع کرده و حتی نباید به این سایت‌ها مراجعه کنند که ببینند قطع است و یا نیست.

عضو حقیقی شورای عالی فضای مجازی کشور در خصوص عدم اطلاع‌رسانی در زمینه قطع این سرویس‌ها از سوی متولیان امر تاکید کرد: شورای عالی فضای مجازی متولی این بخش نیست و براساس شرح وظایفی که از سوی مقام معظم رهبری برای این شورا درنظر گرفته شده است شورای عالی فضای مجازی وظیفه هماهنگی بین حوزه‌های مختلف را برعهده دارد و بحث تصمیم‌گیری در این زمینه متفاوت از وظایف این شورا است.

وی به مهر گفت: در این زمینه دستگاه‌های مرتبط براساس اختیارات و با استنادات قانونی عمل می‌کنند و به طور قطع تحریم دسترسی به سرویس جی میل همسو با تقاضا و مطالبه فعالان فضای مجازی صورت گرفته است.

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, در ساعت 19:23 | |
روایت خضاب خون

 

امام علی


علامه مجلسی (ره) به نقل از امّ كلثوم دختر امام على علیه السلام می نویسد:

چون شب نوزدهم ماه رمضان شد، هنگام افطار پدر، یك سینى كه دو قرص نان جو و ظرفى كه در آن شیر و نمكِ ساییده بود، پیش او نهادم. وقتی از نماز فارغ شد، رو به افطار كرد. چون در آن به دقّت نگریست، سرش را تكان داد و به شدّت گریست و فرمود: «دخترم! فكر نمى‏كردم كه دخترى به پدرش بدى كند، آن‏طور كه تو به من بدى كردى!».


گفتم: كدام بدى؟! پدر!

فرمود: «دخترم! دو نوع غذا در یك سینى جلوى پدرت مى‏گذارى؟ آیا مى‏خواهى فرداى قیامت، توقّف من در برابر خدا طول بكشد؟ دوست دارم كه از برادرم و پسر عمویم پیامبر خدا پیروى كنم كه تا زنده بود، هرگز دو غذا در یك سینى جلویش نگذاشتند.

دخترم! هیچ ‏كس نیست كه خوراك و نوشیدنى و پوشاكش خوب و دلپذیر باشد، مگر آن كه روز قیامت، توقّفش در پیشگاه خدا بیشتر به درازا مى‏كشد. دخترم! در حلال دنیا حساب است و در حرامش عِقاب .... دخترم! به خدا چیزى نمى‏خورم تا یكى از دو غذا را بردارى».

همینکه [شیر را] برداشتم، رو به غذا آورد و یك گِرده نان با نمكِ سوده خورد. سپس خداوند را حمد و ثنا گفت. آنگاه مشغول نماز شد و همچنان در ركوع و سجود و نیایش و نالیدن به درگاه خداى سبحان بود.

آن شب همواره در حال قیام و قعود و ركوع و سجود بود. دم به دم بیرون مى‏رفت، نگاهش را به آسمان مى‏انداخت، به ستارگان مى‏نگریست و مى‏گفت: «به خدا كه نه دروغ گفته‏ام و نه به من دروغ گفته‏اند. این همان شبِ موعود است!». دوباره به عبادتگاه خویش برمى‏گشت و مى‏گفت: «خدایا! مرگ را بر من مبارك گردان» و بسیار «إنا للّه وإنا إلیه راجعون» و «لا حول ولا قوة إلّا باللّه العلى العظیم» مى‏گفت و بر پیامبر صلى الله علیه و آله و دودمانش درود مى‏فرستاد و زیاد استغفار مى‏كرد.

چون دیدم كه ایشان بى‏تاب و نالان است و بسیار ذكر و استغفار مى‏گوید، آن شب همراه او خوابم نبرد. گفتم: پدر! شما را چه شده كه مى‏بینم امشب طعم خواب را نمى‏چشى؟

فرمود: «دخترم! پدرت دلاوران را كشته و به صحنه‏هاى خطر وارد شده و هرگز نهراسیده است و هیچ شبى مثل امشب، رعب و هراس در دلم نیفتاده است». سپس گفت: «إنا للّه وإنا إلیه راجعون!»

در حالى كه سرش را با پارچه مى ‏بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خون سرش رنگین شده بود مى ‏فرمود: «این، همان است كه خدا و پیامبرش وعده داده بودند و خدا و رسولش راست گفتند...

گفتم: پدر! چرا از اوّل امشب، خبر از مرگ مى‏دهى؟

فرمود: «دخترم! اجل، نزدیك شده و آرزو بریده است.»

امّ كلثوم می گوید: [با شنیدن این سخنان] گریستم.

فرمود: «دخترم! گریه مكن. این سخن را جز به دلیل عهد و سخنى كه پیامبر صلى الله علیه و آله با من فرموده است، نگفتم.»

سپس کمی سر بر زانو نهاد و چُرتی زد. چون چشم گشود، گفت: «دخترم! وقتى هنگام اذان، نزدیك شد، خبرم كن!» و دوباره به نماز و دعا و نیایش به درگاه خداى متعال پرداخت كه از اوّل شب، همین حالت را داشت.

مراقب وقت اذان بودم. چون وقتش شد، همراه ظرفى كه آب داشت، نزد او آمدم. بیدارش كردم. وضو گرفت، برخاست، جامه‏اش را پوشید، در را گشود و به حیاط خانه رفت. در خانه مرغابى‏ هایى بود كه به برادرم حسین علیه السلام هدیه شده بود. چون به حیاط رفت، مرغابى ‏هایی که تا پیش از آن شب، صیحه نزده بودند در پى او بال ‏زنان و صیحه کشان به راه افتادند. فرمود: «لا إله إلا اللّه! ناله‏زنانى كه در پى آنها نوحه ‏كنانى خواهند بود و در صبح فردا قضاى الهى آشكار خواهد شد.»

و بعد راهی مسجد شد.[1]

امام علی

از اینجا به بعد اختلاف کوچکی بین گزارشهای رسیده وجود دارد. دسته ای حمله ابن ملجم به حضرت را قبل از شروع به نماز گزارش کرده اند دسته دیگر، حادثه ضربت را وقتی گفته اند که حضرت مشغول نماز بود. در این دسته دوم هم بحث است که آیا بعد از ضربت نماز جماعت به هم خورد یا حضرت کسی را به خود نهاد و او آن نماز را با مردم خواند؟

نمونه اخباری که حمله را پیش از نماز گزارش کرده اند

برخی از تاریخ نگاران مانند مسعودی و ابن سعد نوشته اند:

وقتی امیرالمومنین علیه السلام وارد مسجد شد؛ ابن ملجم و همراهانش[2] بر او حمله كردند، در حالى كه مى‏گفتند: حكومت از آن خداست؛ نه براى تو، اى على!

ابن ملجم با شمشیر بر فرق سر حضرت زد و ضربتِ شبیب به چارچوب در خورد، امّا وردان گریخت.

على علیه السلام [با اشاره به ابن ملجم] فرمود: «این مرد نگریزد!» مردم به طرف ابن ملجم دویدند و با سنگ‏ ریزه بر او مى‏زدند و دشنامش مى‏دادند و فریاد مى‏كشیدند. مردى از هَمْدان، پایش را جلوى ساق او گرفت و مغیرة بن نوفل بن حارث هم بر صورت او زد و او را بر زمین انداخت و او را نزد حسن علیه السلام آورد.[3]

 

به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم

صاحب کتاب الإمامة والسیاسة به نقل از مدائنی می نویسد:

روزى كه با هم قرار گذاشته بودند رسید. آن دشمن خدا بیرون شد و در كمین على علیه السلام نشست. آنگاه كه براى نماز صبح بیرون مى‏آمد، صبحدم روز جمعه، ده شب مانده به آخر رمضان سال چهلم بود. وقتی حضرت براى نماز بیرون آمد، به سوى او جَست و گفت: حكومت، از آنِ خداست، نه براى تو، اى على! و با شمشیر بر فرق او ضربت زد.

على علیه السلام فرمود: « فُزتُ ورَبِّ الكَعبَةِ» ؛ به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم.[7]

 

امام علی
نمونه اخباری که حمله را در بین نماز گزارش کرده اند

از امام سجاد علیه السلام نقل است که فرمود:

آنگاه كه ابن ملجم ملعون امیر مۆمنان على بن ابى‏طالب علیه السلام را ضربت زد و همراه او كس دیگرى هم بود كه ضربت او (آن همراه) به دیوار فرود آمد، ابن ملجم ضربت زد و ضربت او در حالى كه حضرت در سجده بود، بر سر وى فرود آمد، به جاى ضربتى كه از پیش بود. وأمَّا ابنُ مُلجَمٍ فَضَرَبَهُ فَوَقَعَتِ الضَّربَةُ وهُوَ ساجِدٌ عَلى رَأسِهِ عَلَى الضَّربَةِ الَّتی كانَت.[4]

کسانی که معتقدند حضرت در نماز مورد اصابت شمشیر آن ملعون قرار گرفت در این بحث دارند که آیا امام علیه السلام كسى را به جاى خود تعیین كرد كه نماز را به پایان ببرد یا نه؟ بیشتر بر این باورند كه حضرت، جعدة بن هبیره را به جاى خود نهاد و او آن نماز را با مردم خواند.

در کتاب «مقتل أمیر المۆمنین» به نقل از عمر بن عبد الرحمان آمده است: چون ابن ملجم بر على علیه السلام در نماز ضربت زد، آن حضرت عقب آمد و جعدة بن هبیره را با اشاره به پشتش به جلو هُل داد و او با مردم نماز خواند.[5]

آن شب همواره در حال قیام و قعود و ركوع و سجود بود. دم به دم بیرون مى‏رفت، نگاهش را به آسمان مى‏انداخت، به ستارگان مى‏نگریست و مى‏گفت: به خدا كه نه دروغ گفته‏ام و نه به من دروغ گفته‏اند. این همان شبِ موعود است!

بعد از آن ضربت

علامه مجلسی ره به نقل از لوط بن یحیى و او از اساتید روایتش نقل می کند:

چون امام علیه السلام ضربت را حس كرد، ننالید، صبر كرد و به ‏حساب خدا و اجر او گذاشت و به رو افتاد و در حالى كه كسى نزد او نبود، مى‏گفت: «بِسم اللّه وباللّهِ وَعلى ملّةِ رسولِ اللّه!».

با شنیدن صدای ضجّه، هر كه در مسجد بود به سمت او دوید. همه دور خود مى ‏چرخیدند و از شدّت و وحشت فاجعه نمى‏دانستند كجا مى‏روند. دور امام على علیه السلام را گرفتند، در حالى كه سرش را با پارچه مى ‏بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خون سرش رنگین شده بود مى ‏فرمود: «این، همان است كه خدا و پیامبرش وعده داده بودند و خدا و رسولش راست گفتند ...».

مردم وارد مسجد جامع كوفه شدند. امام حسن علیه السلام را دیدند كه سر پدرش بر دامن اوست، خون‏ها را شسته و جاى ضربت را بسته؛ ولى همچنان از آن خون بیرون مى‏زند و رنگ چهره‏اش هرچه بیشتر سفید متمایل به زرد مى‏شود. با گوشه چشم به آسمان مى‏نگرد و زبانش به تسبیح خدا و توحید او گویاست و مى‏گوید: «از تو مى‏خواهم، اى خداى بلند مرتبه برتر!».

امام حسن علیه السلام سر او را بر دامن گرفت. دید كه از هوش رفته است. در آن لحظه به شدّت گریست و شروع كرد به بوسیدن چهره و بین دو چشم و جایگاه سجده پدرش. قطراتى از اشك دیدگانش بر صورت امیر مۆمنان چكید. دیدگان را گشود و او را گریان دید. فرمود: «پسرم! این گریه چیست؟ پسرم! از این روز به بعد، بر پدرت نگران نباش. اینك این جدّت محمّد مصطفى است و اینها خدیجه و فاطمه و حوریان بهشتى‏اند كه همه حلقه زده و منتظر قدوم پدرت هستند. راحت و آسوده باش و چشمت روشن باد! دست از گریه بدار كه صداى ناله فرشتگان به آسمان بلند است. فرزندم! بر پدرت بى‏تابى مى‏كنى، در حالى كه فردا پس از من مسموم و مظلوم، كشته خواهى شد و برادرت همین‏گونه با شمشیر كشته خواهد شد و به جدّ و پدر و مادرتان مى‏پیوندید؟»[6]

 

پی نوشت:

1.       بحار الأنوار 42/276. علّامه مجلسى (ره) در آغاز این نقل می نویسد: «در برخى كتابهاى كهن روایتى درباره چگونگى شهادتش دیدیم و بخشى از آن را به اختصار به اندازه‏اى كه با كتاب ما تناسب داشته باشد، آوردیم»  و این نوشته بخشهایی از نقل علامه مجلسی ره است.

2.       شبیب بن بجره و وردان بن مجاله دو همدست ابن ملجم بودند که تصمیم گرفتند در مسجد کوفه کمین کنند همینکه امیرالمومنین علیه السلام برای نماز وارد مسجد می شود ناجوانمردانه به او یورش برده و حضرت را با ضربات شمشیر به شهادت برسانند. ر.ک به الارشاد 1/17 و تاریخ طبری 5/143

3.       مروج الذهب 2/424، الطبقات الكبرى 3/36-37، أنساب الأشراف 3/253، الكامل فی التاریخ 2/435، اسد الغابة 4/113

4.       امالی  شیخ طوسی ره، ص 365

5.       مقتل أمیرالمۆمنین، ص30

6.       بحار الأنوار 42/281

7.       الإمامة والسیاسة 1/180

         امید پیشگر

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

منبع:http://www.tebyan.net/

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 23:1 | |
پسرم فراوان به ياد مردن باش(3)


حضرت علي عليه السلام

سفارشارت حضرت علي(عليه‎السلام) به امام حسن عليه‎السلام

و چه بسا چيزى را طلبيدى كه اگر به تو مى‏دادند، تباهى دينت را در آن مى‏ديدى. پس پرسشت درباره چيزى باشد كه نيكى آن برايت پايدار ماند، و سختى و رنج آن به كنار، كه نه مال براى تو پايدار است و نه تو براى مال برقرار. و بدان كه تو براى آن جهان آفريده شده‏اى نه براى اين جهان، و براى نيستى نه براى زندگى جاودان، و براى مردن نه زنده بودن. و بدان تو در منزلى هستى كه از آن رخت خواهى بست، و خانه‏اى كه بيش از روزى چند در آن نتوانى نشست، و در راهى هستى كه پايانش آخرت است، و شكار مرگى كه گريزنده از آن نرهد، و آن را كه جويد بدو رسد و از دست ندهد، و ناچار پنجه بر تو خواهد افكند، پس بترس از آن كه تو را بيايد و در حالتى باشى ناخوشايند. با خود از توبه سخن به ميان آورده باشى، و او تو را از آن باز دارد و خويشتن ‏را تباه كرده باشى.

پسركم! فراوان به ياد مردن باش و ياد آنچه با آن برمى‏آيى و آنچه پس از مردن روى بدان نمايى، تا چون بر تو درآيد ساز خويش را آراسته باشى و كمر خود را بسته، و ناگهان نيايد و تو را مغلوب نمايد. مبادا فريفته شوى كه بينى دنيا داران به دنيا دل مى‏نهند، و بر سر دنيا بر يكديگر مى‏جهند. چه خدا تو را از دنيا خبر داده و دنيا وصف خويش را با تو در ميان نهاده و پرده از زشتي‎هايش برايت گشاده.

همانا دنياپرستان سگانند عوعوكنان، و درندگانند در پى صيد، دوان. برخى را برخى بد آيد، و نيرومندش ناتوان را طعمه خويش نمايد، و بزرگشان بر خرد دست چيرگى گشايد. دسته‏اى اشتران پايبند نهاده، و دسته‏اى ديگر رها و خرد خود را از دست داده. در كار خويش سرگردان، در چراگاه زيان، در بيابانى دشوار گذر روان، نه شبانى كه به كارشان رسد، نه چراننده‏اى كه به چراشان برد، دنيا به راه كورى‏شان راند و ديده‏هاشان را از چراغ هدايت بپوشاند. در بيراهه حيرتش سرگردان، و فرو شده در نعمت آن. دنيا را پروردگار خود گرفته‏اند و دنيا با آنان به بازى پرداخته و آنان سرگرم بازى دنيا و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.

پسركم! فراوان به ياد مردن باش و ياد آنچه با آن برمى‏آيى و آنچه پس از مردن روى بدان نمايى، تا چون بر تو درآيد ساز خويش را آراسته باشى و كمر خود را بسته، و ناگهان نيايد و تو را مغلوب نمايد. مبادا فريفته شوى كه بينى دنياداران به دنيا دل مى‏نهند، و بر سر دنيا بر يكديگر مى‏جهند.

باش تا پرده تاريكى بگشايد كه ‏[گويى راه سفر بريده است‏] و كاروان به منزل رسيده، و آن كه بشتابد، بود كه كاروان را دريابد، و بدان! كسى كه مركبش روز و شب است او را براند هر چند وى ايستاده ماند، و راه را بپيمايد، هر چند كه بر جاى بود و راحت نمايد. و به يقين بدان كه تو هرگز به آرزويت دست نخواهى يافت، و از اجل روى نتوانى برتافت، و به راه كسى هستى كه پيش از تو مى‏شتافت. پس آنچه را مى‏خواهى آسان‏ گير و در آنچه به دست مى‏كنى طريق نيك را بپذير.

«چه بسا جستجو كه به از دست شدن مايه كشاند» و هر جوينده روزى نيابد و هر آهسته رو محروم نماند. نفس خود را از هر پستى، گرامى‏ دار، هر چند تو را بدانچه خواهانى رساند، چه آنچه را از خود بر سر اين كار مى‏نهى، هرگز به تو برنگرداند. بنده ديگرى مباش حالى كه خدايت آزاد آفريده، در آن نيكى كه جز با بدى به دست نيايد و آن توانگرى كه جز با سختى و خوارى بدان نرسند، كسى چه خوبى ‏ديده؟

و بپرهيز از اين كه مركب‏هاى طمع تو را برانند، و به آبشخورهاى هلاكت رسانند، و اگر توانى ميان خود و خدا، خداوند نعمتى را حجاب نگردانى، چنان كن كه دانى، چه تو بهره‏هاى خود را بيابى و حصه خويش را بگيرى و محروم نمانى، و اندك نعمت از جانب خداى سبحان بزرگتر و گرامي‎تر است از بسيار آفريدگان، هر چند همه از اوست اندك يا فراوان.

و جبران آنچه به نگفتن به دست نياورده‏اى آسانتر بود تا تدارك آنچه به گفتن از دست داده‏اى، كه نگاهدارى آنچه در آوند است، به استوار بستن آن به بند است، و نگاه داشتن آنچه به دستهايت دارى دوست‏تر دارم تا به گرفتن آنچه در دست ديگرى است دست پيش آرى. و تلخى نوميدى بهتر تا از اين و آن طلبيدن، و ورزيدن با پارسايى بهتر تا بى‏نيازى و به گناه آلوده گرديدن.

و مرد بهتر از هر كس نگهبان راز خويش است و بسا كوشنده كه براى زيانى كوشد كه او را در پيش است. آن كه پر گويد ياوه سر است، و آن كه بينديشد بيناست. با نيكان بنشين تا از آنان به حساب آيى و از بدان بپرهيز تا در شمار ايشان در نيايى. بد خوراكى است كه از حرام به دست شود، و ستم بر ناتوان زشت‏ترين ستم بود. جايى كه مدارا درشتى به حساب آيد به جاى مدارا درشتى بايد، بسا كه دارو بيمارى شود و درد درمان گردد.

تلخى نوميدى بهتر تا از اين و آن طلبيدن، و ورزيدن با پارسايى بهتر تا بى‏نيازى و به گناه آلوده گرديدن.

بسا اندرز دهد آن كه از او اندرز نپايند، و خيانت كند آنكه پى اندرز نزد او آيند، و بپرهيز از تكيه كردنت بر آرزوها كه آن كالاى احمقان است، و خرد به خاطر سپردن تجربه‏هاست و بهتر چيز كه آزمودى آن بود كه پند تو در آن است. فرصت را غنيمت دان پيش از آنكه از دست رود و اندوهى گلوگير شود. هر خواهنده به مقصود نرسد و هر رفته باز نگردد. از جمله زيان‏ها توشه رفتن فراهم نياوردن است و آخرت را تباه كردن. هر كارى را پايانى بود و آنچه برايت مقدر شده زودا كه به تو رسد. سوداگر به خطر افكننده خويش است، و بسا اندك كه بالنده‏تر از بيش است. نه در ياور بي‎مقدار سودى بود و نه در دوست به تهمت گرفتار.

چندانكه زمانه رام توست آن را آسان گير و به اميد بيشتر، خطر را بر خود مپذير، و بپرهيز از آن كه ستيزه‏جويى چون اسب سركش تو را بردارد [و به گرداب هلاكت درآرد]. چون برادرت از تو ببرد خود را به پيوند با او وادار، و چون روى بگرداند، مهربانى پيش آر، و چون بخل ورزد از بخشش دريغ مدار، و هنگام دورى كردنش از نزديك شدن، و به وقت سختگيرى‏اش از نرمى كردن، و به هنگام گناهش از عذر خواستن. چنانكه گويى تو بنده اويى، و چونان كه او تو را نعمت داده ‏[و حقى برگردنت نهاده‏]، و مبادا اين نيكى را آنجا كنى كه نبايد، يا درباره آن كس كه نشايد. دشمن دوستت را دوست مگير تا دوستت را دشمن نباشى، و در پندى كه به برادرت مى‏دهى ‏[نيك بود يا زشت‏] بايد با اخلاص باشى. خشم خود را اندك اندك بياشام كه من جرعه‏اى شيرين‏تر از آن نوشيدم و پايانى گواراتر از آن نديدم.

نرمى كن بدان كه با تو درشتى كند، باشد كه به زودى نرم شود. با دشمن خويش به بخشش رفتار كن كه آن شيرين‏ترين دو پيروزى است ‏[انتقام از او كشيدن يا بروى بخشيدن‏]. اگر خواستى از برادرت ببرى، جايى براى ‏[دوستى‏] او نزد خود باقى گذار كه اگر روزى بر وى آشكار گرديد، بدان وسيلت بدان تواند رسيد.

كسى كه به تو گمان نيك برد [با كرده نيك‏] گمانش را راست كن. و حق برادرت را به اعتماد دوستى كه با او دارى ضايع مگردان، چه آن كس كه حق او را ضايع كرده‏اى برادرت به حساب نمى‏آمد. و مبادا با كسانت رفتارى كنى كه بدبخت‏ترين مردم نسبت به تو باشند. در آن كه تو را نخواهد دل مبند، و مبادا برادرت را در پيوند با تو گسستن عذرى بود قويتر از تو در پيوند با او بستن، و مبادا در بدى رساندن بهانه‏اى‏اش باشد قويتر از تو در نيكويى كردن. و ستم آن كه بر تو ستم كند در ديده‏ات بزرگ نيايد، چه او در زيان خود و سود تو كوشش نمايد، و پاداش آن كه تو را شاد كند آن نيست كه با وى بدى كنى.

دشمن دوستت را دوست مگير تا دوستت را دشمن نباشى، و در پندى كه به برادرت مى‏دهى ‏[نيك بود يا زشت‏] بايد با اخلاص باشى. خشم خود را اندك اندك بياشام كه من جرعه‏اى شيرين‏تر از آن نوشيدم و پايانى گواراتر از آن نديدم.

بدان پسركم كه روزى دو تاست، آن كه آن را بجويى، و آنكه، تو را جويد. و اگر نزد آن نروى راه را به سوى تو پويد. چه زشت است فروتنى هنگام نيازمندى، و درشتى به وقت بى‏نيازى. بهره تو از دنيا همان است كه‏ آبادانى خانه آخرتت بدان است. اگر بدانچه از دستت رفته مى‏زارى، پس زارى كن به همه آنچه در دست ندارى. از آنچه نبوده است بر آنچه بوده دليل گير، كه كارها همانندند و يكديگر را نظير. از آنان مباش كه پند سودشان ندهد جز با بسيار آزردن، كه خردمند پند به ادب گيرد و چارپا با تازيانه خوردن.

اندوه‏ها را كه به تو روى آرد از خود دور گردان، با دل نهادن بر شكيبايى و اعتقاد بى‏گمان. آن كه از عدالت بگرديد به ستم گراييد. يار به منزلت خويشاوند است، و دوست كسى است كه در نهان به آيين دوستى پاى‏بند است، و هواى نفس را با رنج پيوند است. بسا نزديك كه از دور دورتر است، و بسا دور كه از نزديك نزديكتر. و بيگانه كسى است كه او را دوستى نيست.

آن كه پاى از حق برون نهد راه بر او تنگ شود. هر كه اندازه خود بداند حرمتش باقى ماند. استوارترين رشته‏اى كه رشته‏اى است كه ميان تو و خداست. آن كه در كار تو نپايد، دشمنت به حساب آيد. آنجا كه طمع به هلاكت كشاند، نوميد ماندن از نرسيدن به مقصود چون رسيدن بدان ماند. نه هر رخنه‏اى را آشكار توان ديد و نه بر هر فرصتى توان رسيد. بود كه بينا به خطا افتد و كور به مقصد خود رسد. بدى را واپس افكن چه هر گاه خواهى توانى شتافت، و بدان دست خواهى يافت. و از نادان گسستن چنان است كه به دانا پيوستن، و آن كه از زمانه ايمن نشيند، خيانت آن بيند. و آن كه زمانه را بزرگ داند وى را خوار گرداند. نه هر كه تير پراند به نشانه رساند. چون انديشه سلطان بگردد زمانه دگرگون شود. پيش از اين كه به راه افتى بپرس كه همراهت كيست، و پيش از [گرفتن‏] خانه ببين كه با كدام ‏[همسايه‏] خواهى زيست.

بدان تو در منزلى هستى كه از آن رخت خواهى بست، و خانه‏اى كه بيش از روزى چند در آن نتوانى نشست، و در راهى هستى كه پايانش آخرت است، و شكار مرگى كه گريزنده از آن نرهد.

بپرهيز از آنكه در سخنت چيزى خنده‏آور آرى، هر چند آن را از جز خود به گفتار در آرى. بپرهيز از راى زدن با زنان كه سست رايند، و در تصميم گرفتن ناتوان، و در پرده‏شان نگاه‏دار تا ديده‏شان به نامحرمان نگريستن نيارد. كه سخت در پرده بودن، آنان را از [هر گزند] بهتر نگاه دارد، و برون رفتنشان از خانه بدتر نيست از بيگانه كه بدو اطمينان ندارى و او را نزد آنان در آرى. و اگر توانى چنان كنى كه جز تو را نشناسند، روا دار، و كارى كه برون از توانايى زن است به دستش مسپار، كه زن گل بهارى است لطيف و آسيب‏پذير، نه پهلوانى است كارفرما و در هر كار دلير، و مبادا در گرامى داشت ‏[او خود را] از حد بگذرانى يا او را به طمع افكنى و به ميانجى ديگرى وادار گردانى.

و بپرهيز از رشك نابجا كه آن درستكار را به نادرستى كشاند و پاكدامن را به بدگمانى خواند، و هر يك از خدمتكارانت را كارى به عهده بگذارد و آنان را بدان كار بگمار تا هر يك وظيفه خويش بگذارد و كار را به عهده ديگرى نگذارد، و خويشاوندانت را گرامى بدار كه آنان چون بال تواند كه بدان پرواز مى‏كنى، و ريشه تواند كه به آن باز مى‏گردى، و دست تو كه بدان حمله مى‏آورى. دين و دنياى تو را به خدا مى‏سپارم، و بهترين داورى را از وى براى تو درخواست دارم. امروز و هر زمان هم در اين جهان، و هم در آن جهان. و السلام.

 

 برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سيد جعفر شهيدى

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:53 | |
داستان آنان كه به دنيا فريفته گرديدند(2)

 

حضرت علي عليه السلام

سفارشارت حضرت علي(عليه‎السلام) به امام حسن عليه‎السلام

حضرت علي(عليه‎السلام) در ادامه چنين پسر خود را نصيحت مي‎کنند:

و بدان پسركم آنچه بيشتر دوست دارم از وصيتم به كار بندى، از خدا ترسيدن است و بر آنچه بر تو واجب داشته، بسنده كردن، و رفتن به راهى كه پدرانت پيمودند و پارسايان خاندانت بر آن راه بودند، چه آنان از نگريستن در كار خويش باز نايستادند چنانكه تو مى‏نگرى، و نه از انديشيدن چنانكه تو مى‏انديشى، و انجام كار چنانشان كرد كه آنچه را شناختند به كار بستند، و از بند آنچه بر عهده‏شان نبود رستند، و اگر نفس تو پذيرفتن چنين نتواند، و خواهد چنانكه آنان دانستند بداند، پس بكوش تا جستجوى تو از روى دريافتن و دانستن باشد، نه به شبهه‏ها در افتادن و جدال را بالا بردن، و پيش از اين كه اين راه را بپويى بايد از خداى خود يارى جويى. و براى توفيق خود روى بدو آرى و آنچه تو را به شبهه‏اى دچار سازد يا به گمراهى‏ات ‏در اندازد، واگذارى.

و چون يقين كردى دلت روشن شد و ترسيد، و انديشه‏ات فراهم شد و به كمال رسيد، و هم تو بر يك چيز مقصور گرديد، در آنچه برايت روشن ساختم بنگر [و چون نگريستى به كار ببر]. و اگر آنچه دوست دارى تو را دست نداد و آسودگى فكر و انديشه‏ات ميسر نيفتاد، بدان! راهى را كه درست نمى‏بينى مى‏سپارى، و در تاريكى گام مى‏گذارى، و آن كه در طلب دين است نه آن است و نه اين است، و در چنين حال بازداشتن خويش بهترين است.

پس پسركم وصيت مرا نيك درياب‏ [و از به كار بستن آن روى متاب‏] و بدان! آن كه مرگ را بر سر آدمى مى‏آرد، همان است كه زندگى را در دست دارد، و آن كه مى‏آفريند همان است كه مى‏ميراند، و آن كه نابود مى‏سازد آن است كه باز مى‏گرداند و آن كه به بلا مى‏آزمايد هم او عافيت عطا مى‏فرمايد و بدان كه جهان بر پاى نمانده جز بر سنتى كه خدا كار آن را بر آن رانده يا نعمت است و يا ابتلا، و سرانجام پاداش روز جزا، يا ديگر چيزى كه خواست و بر ما ناپيداست.

اگر آنچه دوست دارى تو را دست نداد و آسودگى فكر و انديشه‏ات ميسر نيفتاد، بدان! راهى را كه درست نمى‏بينى مى‏سپارى، و در تاريكى گام مى‏گذارى، و آن كه در طلب دين است نه آن است و نه اين است، و در چنين حال بازداشتن خويش بهترين است.

پس اگر دانستن چيزى از اين جمله بر تو دشوار گردد، آن دشوارى را از نادانى خود به حساب آر! چه، تو نخست كه آفريده شدى نادان بودى سپس دانا گرديدى، و چه بسيار است آنچه نمى‏دانى و در حكم آن سرگردانى، و بينشت در آن راه نمى‏يابد، سپس آن را نيك مى‏بينى و مى‏دانى. پس چنگ در [رشته بندگى‏] كسى بزن كه تو را آفريده، و به اندامت كرده و روزيت بخشيده. پس تنها بنده او مى‏باش و روى به سوى او آر و تنها از او بيم دار!

و بدان! پسركم كه هيچ كس چون رسول(صلي الله عليه و آله) از خدا آگاهى نداده است، پس خرسند باش كه او را راهبرت گيرى و براى نجات، پيشوايى‏اش را بپذيرى. من در نصيحت تو كوتاهى نكردم، و تو هر چند بكوشى و درباره خود بينديشى، به پايه انديشه‏اى كه من در حق تو دارم نخواهى رسيد!

و بدان پسركم، اگر پروردگارت شريكى داشت پيامبران او نزد تو مى‏آمدند و نشانه‏هاى پادشاهى و قدرت او را مى‏ديدى، و از كردار و صفت‎هاى او آگاه مى‏گرديدى. ليكن او خداى يكتاست. چنانكه خود، خويش را وصف كرده است. كسى در حكمرانى وى مخالف او نيست، و ملك او جاودانه و هميشگى است. آغاز همه چيزهاست و او را آغازى نيست، و آخر است پس از همه اشياء و او را نهايت نيست . برتر از آن است كه ربوبيت او را دلى فرا گيرد و يا در ديده‏اى جاى پذيرد، و چون اين را دانستى كار چنان كن كه از چون تويى بايد، كه خرد منزلت است و بي‎مقدار، و توانايى‏اش كم و ناتوانيش بسيار و طاعت خدا را خواهان و از عقوبتش ترسان، و از خشم او هراسان كه خدا تو را جز نيكوكارى نفرموده و جز از زشتكارى نهى ننموده.

پسركم! من تو را از دنيا آگاه كردم، و از دگرگون شدنش و از ميان رفتن و دست به دست گرديدنش، و تو را خبر دادم از آن جهان، و آنچه در آنجا آماده است براى مردم آن، و براى تو درباره هر دو، مثل‎ها راندم تا از آنها پند پذيرى و دستور كار خويشش گيرى. داستان آنان كه دنيا را آزمودند و شناختند همچون گروهى مسافرند، كه به جايى منزل كنند، ناسازوار، از آب و آبادانى به كنار. و آهنگ جايى كنند پر نعمت و دلخواه، و گوشه‏اى پر آب و گياه. پس رنج راه را بر خود هموار كنند، و بر جدايى از دوست و سختى سفر، و ناگوارى خوراك دل نهند. كه به خانه فراخ خود رسند، و در منزل آسايش خويش بيارمند. پس رنجى را كه در اين راه بر خود هموار كردند آزار نشمارند، و هزينه‏اى را كه پذيرفتند تاوان به حساب نيارند، و هيچ چيز نزدشان خوشايندتر از آن نيست كه به خانه‏شان نزديك كرده و به منزلشان در آورده.

پسركم آنچه بيشتر دوست دارم از وصيتم به كار بندى، از خدا ترسيدن است و بر آنچه بر تو واجب داشته، بسنده كردن، و رفتن به راهى كه پدرانت پيمودند و پارسايان خاندانت بر آن راه بودند، چه آنان از نگريستن در كار خويش باز نايستادند چنانكه تو مى‏نگرى، و نه از انديشيدن چنانكه تو مى‏انديشى.

و داستان آنان كه به دنيا فريفته گرديدند چون گروهى است كه در منزلى پر نعمت بودند، و از آنجا رفتند و در منزلى خشك و بى‏آب و گياه رخت گشودند. پس چيزى نزد آنان ناخوشايندتر و سخت‏تر از جدايى منزلى نيست كه در آن به سر مى‏بردند و رسيدن به جايى كه بدان روى آوردند.

پسركم! خود را ميان خويش و ديگرى ميزانى به حساب آر. پس آنچه براى خود دوست مى‏دارى براى جز خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نيايد براى او ناخوش بشمار. و ستم مكن چنانكه دوست ندارى بر تو ستم ‏رود، و نيكى كن چنانكه دوست مى‏دارى به تو نيكى كنند. و آنچه از جز خود زشت مى‏دارى براى خود زشت بدان، و از مردم براى خود آن را بپسند كه از خود مى‏پسندى در حق آنان، و مگوى ‏[به ديگران‏] آنچه خوش ندارى شنيدن آن، و مگو آنچه را ندانى، هر چند اندك بود آنچه مى‏دانى، و مگو آنچه را دوست ندارى به تو گويند.

و بدان كه خودپسندى‏ [آدمى‏] را از راه راست بگرداند، و خردها را زيان رساند. پس سخت بكوش و گنجور ديگرى مشو، و چون راه خويش يافتى چندانكه توانى پروردگارت را فروتن باش ‏[و به راه اطاعت او رو].

و بدان كه پيشاپيش تو راهى است دراز، و رنجى جانگداز، و تو بى‏نياز نيستى در اين تكاپو از جستجو كردن به طرزى نيكو. توشه خود را به اندازه گير چنانكه تو را رساند، و پشتت سبك ماند، و بيش از آنچه توان دارى بر پشت خود منه كه سنگينى آن بر تو گران آيد. و اگر مستمندى يافتى كه توشه‏ات را تا به قيامت برد، و فردا كه بدان نيازمندى تو را به كمال پس دهد، او را غنيمت شمار و بار خود را بر پشت او گذار. و توشه او را سنگين كن چنانكه توانى. چه بود كه او را بجويى و نشانى از وى ندانى، و غنيمت دان آن را كه در حال بى‏نيازيت از تو وام خواهد تا در روز تنگدستيت بپردازد، و بدان كه پيشاپيش تو گردنه‏اى دشوار است، سبكبار در بر شدن بدان آسوده‏تر از سنگين‏بار است، و كُند رونده در پيمودن آن زشت ‏حال‎تر از شتابنده، و فرود آمدن تو در آن مسير بر بهشت يا دوزخ بود ناگزير.

داستان آنان كه به دنيا فريفته گرديدند چون گروهى است كه در منزلى پر نعمت بودند، و از آنجا رفتند و در منزلى خشك و بى‏آب و گياه رخت گشودند. پس چيزى نزد آنان ناخوشايندتر و سخت‏تر از جدايى منزلى نيست كه در آن به سر مى‏بردند و رسيدن به جايى كه بدان روى آوردند.

پس، پيش از فرود آمدنت براى خويش پيشروى روانه ساز و پيش از رسيدنت خانه را بپرداز، كه پس از مرگ جاى عذر خواستن نيست، و نه راه به دنيا بازگشتن.

و بدان! كسى كه گنجينه‏هاى آسمان و زمين در دست اوست تو را در دعا رخصت داده و پذيرفتن دعايت را بر عهده نهاده، و تو را فرموده از او خواهى تا به تو دهد، و از او طلبى تا تو را بيامرزد. و ميان تو و خود كسى را نگمارده تا تو را از وى بازدارد، و از كسى ناگزيرت نكرده كه نزد او برايت ميانجى آرد، و اگر گناه كردى از توبه‏ات منع ننموده و در كيفرت شتاب ‏نفرموده، و چون ‏[بدو] باز گردى سرزنشت نكند، و آنجا كه رسوا شدنت سزاست پرده‏ات را ندرد، و در پذيرفتن توبه بر تو سخت نگرفته و حساب گناهت را نكشيده، و از بخشايش نوميدت نگردانيده. بلكه بازگشتت را از گناه نيك شمرده و هر گناهت را يكى گرفته و هر كار نيكويت را ده به حساب آورده، و در بازگشت را برايت باز گذارده و چون بخوانيش آوايت را شنود، و چون راز خود را با او در ميان نهى آن را داند. پس حاجت خود بدو نمايى و آنچه در دل دارى پيش او بگشايى، و از اندوه خويش بدو شكايت كنى و خواهى تا غم تو را گشايد و در كارها ياريت نمايد، و از گنجينه‏هاى رحمت او، آن را خواهى كه بخشيدنش از جز او نيايد از افزون كردن مدت زندگانى و تندرستي‎ها و در روزي‎ها فراوانى.

پس كليد گنج‎هاى خود را در دو دستت نهاده كه به تو رخصت سؤال از خود را داده تا هر گاه خواستى درهاى نعمت او را با دعا بگشايى، و باريدن باران رحمتش را طلب نمايى. پس دير پذيرفتن او تو را نوميد نكند كه بخشش بسته به مقدار نيت بود، و بسا كه در پذيرفتن دعايت درنگ افتد، و اين براى آن است كه پاداش خواهنده بزرگتر شود و جزاى آرزومند كاملتر. و بود كه چيزى را خواسته‏اى و تو را نداده‏اند، و بهتر از آن در اين جهان يا آن جهانت داده‏اند، يا بهتر بوده كه از تو بازداشته‏اند.

 

برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سيد جعفر شهيدى

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:52 | |
وصيت پدري که در آستانه فناست(1)

 

حضرت علي عليه السلام

سفارش حضرت به امام حسن عليه السلام

سفارش حضرت علي(عليه‎السلام) به امام حسن(عليه‎السلام) كه آن را هنگام بازگشت از صفين، در مقابل حاضرين نوشته است.

از پدرى كه: در آستانه فناست و چيرگى زمان را پذيراست، زندگى را پشت سر نهاده، به گردش روزگار گردن داده، نكوهنده اين جهان است. و آرمنده سراى مردگان، و فردا كوچنده از آن.

به فرزندى كه: آرزومند چيزى است كه به دست نيايد، رونده راهى است كه به جهان نيستى درآيد . فرزندى كه بيماريها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه. تير مصيبت‎ها بدو پران است، و خود دنيا را بنده گوش به فرمان. سوداگر فريب است و فنا را وامدار، و بندى مردن و هم سوگند اندوه‎هاى‏ [جان‏آزار] و غم‎ها را همنشين است و آسيب‎ها را نشان، و به خاك افكنده شهوت‎هاست و جانشين مردگان.

اما بعد، آنچه آشكار از پشت كردن دنيا بر خود ديدم، و از سركشى روزگار و روى آوردن آخرت بر خويش سنجيدم، مرا از ياد جز خويش باز مى‏دارد، و به نگريستنم بدانچه پشت سر دارم نمى‏گذارد جز كه من، هر چند مردمان را غمخوارم بيشتر غم خود دارم.

اين غمخوارى راى مرا بازگردانيد، و از پيروى خواهش نفسم بپيچانيد. و حقيقت كار را برايم آشكار نمود، و مرا به كارى راست واداشت كه بازيچه‏اى در آن نبود، و با حقيقت ‏[روبرو ساخت‏] كه دروغى آن را نيالود. و تو را ديدم كه پاره‏اى از منى، بلكه دانستم كه مرا همه جان و تنى. چنانكه اگر آسيبى به تو رسد به من رسيده، و اگر مرگ به سر وقتت آيد، رشته زندگى مرا بريده. پس كار تو را چون كار خود شمردم، و اين اندرزها را به تو راندم تا تو را پشتيبانى بود. خواه من زنده مانم و تو را در كنار، يا مرده و جايگزين دار القرار.

تو را سفارش مى‏كنم به ترس از خدا، و پيوسته در فرمان او بودن، و دلت را به ياد او آبادان نمودن، و به ريسمان اطاعتش چنگ در زدن، و كدام رشته استوارتر از طاعت خدا ميان خود و او دارى، اگر بگيريش و بدان دست در آرى؟

تو را سفارش مى‏كنم به ترس از خدا، و پيوسته در فرمان او بودن، و دلت را به ياد او آبادان نمودن، و به ريسمان اطاعتش چنگ در زدن، و كدام رشته استوارتر از طاعت خدا ميان خود و او دارى، اگر بگيريش و بدان دست در آرى؟

دلت را به اندرز زنده‏دار و به پارسايى بميران، و به يقين نيروبخش و به حكمت روشن گردان، و با ياد مرگش خوار ساز، و به اقرار به نيست شدنش وادار ساز. و به سختي‎هاى دنيايش بينا گردان و از صولت روزگار و دگرگونى آشكار ليل و نهارش بترسان، و خبرهاى گذشتگان را بدو عرضه‏ دار، و آنچه را به آنان كه پيش از تو بودند رسيد به يادش آر، و در خانه‏ها و بازمانده‏هاى آنان بگرد و بنگر كه چه كردند، و از كجا به كجا شدند و كجا بار گشودند و در كجا فرود آمدند. آنان را خواهى ديد كه از كنار دوستان رخت بستند و در خانه‏هاى غربت نشستند، و چندان دور نخواهد نمود كه تو يكى از آنان خواهى بود.

پس در نيكو ساختن اقامتگاه خويش بكوش، و آخرت را به دنيا مفروش. در آنچه نمى‏دانى سخن را واگذار و آنچه را بر عهده ندارى بر زبان ميار. و راهى را كه در آن از گمراهى، ترسى مسپار، كه هنگام سرگردانى ‏گمراهى، باز ايستادن بهتر است تا در كارهاى بيمناك افتادن.

به كار نيك امر كن و خود را در شمار نيكوكاران در آر. و به دست و زبان، كار ناپسند را زشت شمار. و از آن كه كار ناپسند كند با كوشش، خود را دور بدار. در راه خدا بكوش، چنانكه شايد، و از سرزنش ملامتگرانت بيمى نبايد. براى حق به هر دشوارى، هر جا بود در شو. و در پى آموختن دين رو. خود را به شكيبايى عادت ده در آنچه ناخوشايند است، كه شكيبايى ورزيدن عادتى پسنديده و ارجمند است. در همه كارها نفس خود را به پناه پروردگارت در آر، كه به پناهگاهيش در آورده‏اى استوار، و نگاهبانى پايدار و آنچه از پروردگارت خواهى تنها از او خواه، كه به دست اوست بخشيدن و محروم نمودن، و فراوان طلب خير كن و نيك در كارها ببين و آن را كه بهتر است بگزين و وصيت مرا درياب و روى از آن متاب، كه بهترين گفته سخنى است كه سود دهد و بدان كه سودى نيست در دانشى كه فايدتى نبخشد، و نه در فرا گرفتن علمى كه دانستن آن سزاوار نبود.

خبرهاى گذشتگان را بدو عرضه‏ دار، و آنچه را به آنان كه پيش از تو بودند رسيد به يادش آر، و در خانه‏ها و بازمانده‏هاى آنان بگرد و بنگر كه چه كردند، و از كجا به كجا شدند و كجا بار گشودند و در كجا فرود آمدند. آنان را خواهى ديد كه از كنار دوستان رخت بستند و در خانه‏هاى غربت نشستند، و چندان دور نخواهد نمود كه تو يكى از آنان خواهى بود.

پسركم! چون ديدم ساليانى را پشت سر نهاده‏ام و به سستى در افتاده، بدين وصيت براى تو پيشدستى كردم، و خصلت‎هايى را در آن برشمردم، از آن پيش كه مرگ بشتابد و مرا دريابد. و آنچه در انديشه دارم به تو ناگفته ماند، يا انديشه‏ام نيز، همچون تنم نقصانى به هم رساند، يا پيش از [نصيحت‏] من پاره‏اى خواهش‎هاى نفسانى بر تو غالب گردد، يا فريبندگي‎هاى دنيا تو را بفريبد.

پس همچون شترى باشى گريزان و سرسخت و نا به فرمان و دل جوان، همچون زمين ناكشته است، هر چه در آن افكنند بپذيرد، پس به ادب آموختنت پرداختم، پيش از آن كه دلت سخت شود و خردت هوايى ديگر گيرد، تا با رأى قاطع روى به كار آرى، و از آنچه خداوندان تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهره‏ بردارى، و رنج طلب از تو برداشته شود و نيازت به آزمودن نيفتد. پس به تو آن رسد كه ما [به تجربت‏] بدان رسيديم، و براى تو روشن شود آنچه گاهى تاريكش مى‏ديديم.

پسركم! هر چند من به اندازه همه آنان كه پيش از من بوده‏اند نزيسته‏ام، اما در كارهاشان نگريسته‏ام و در سرگذشت‎هاشان انديشيده، و در آنچه از آنان مانده، رفته و ديده‏ام تا چون يكى از ايشان گرديده‏ام، بلكه با آگاهى كه از كارهاشان به دست آورده‏ام گويى چنان است كه با نخستين تا پسينشان به سر برده‏ام. پس از آنچه ديدم، روشن را از تار و سودمند را از زيانبار باز شناختم و براى تو از هر چيز زبده آن را جدا ساختم و نيكويى آن را برايت جستجو كردم، و آن را كه شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم، و چون به كار تو چونان پدرى مهربان عنايت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم، چنان ديدم كه اين عنايت در عُنفوان جوانيت به كار رود و در بهار زندگانى، كه نيتى پاك دارى و نهادى بى ‏آك، و اينكه نخست تو را كتاب خدا بياموزم، و تأويل آن را به تو تعليم دهم، و شريعت اسلام و احكام آن را از حلال و حرام بر تو آشكار سازم و به ديگر چيز نپردازم. سپس از آن ترسيدم كه مبادا رأى و هوايى كه مردم را دچار اختلاف گردانيد تا كار بر آنان مشتبه گرديد، بتازد و بر تو نيز كار را مشتبه سازد.

پس هر چند آگاه ساختنت را از آن، خوش نداشتم استوار داشتنش را پسنديده‏تر داشتم تا آن كه تو را به حال خود واگذارم، و به دست چيزى كه هلاكت در آن است بسپارم، و اميد بستم كه خدا توفيق رستگاريت عطا فرمايد، و راه راست را به تو بنمايد. پس اين وصيت را در عهده‏ات مي‎گذارم ‏[و تو را به خدا مى‏سپارم‏].

 

برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سيد جعفر شهيدى.

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:50 | |
مفهوم حقیقى نماز از علی علیه سلام

مفهوم حقیقى نماز

نماز

جابر بن عبدالله انصارى گوید:

روزى به همراه مولاى متقیان، امام على(علیه‎السلام) بودم، شخصى را دیدیم كه مشغول نماز است، حضرت به او خطاب كرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مى‎دانى كه چگونه و براى چه مى‎باشد؟

اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟

حضرت فرمود: آرى، به حق آن كسى كه محمد(صلّى الله علیه و آله) را به نبوت مبعوث گردانید، نماز داراى تاویل و مفهومى است كه تمام معناى عبودیت در آن خواهد بود.

آن شخص عرض كرد: پس مرا تعلیم فرما.

امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تكبیر آن است كه خداوند، سبحان و منزّه است از این كه داراى قیام و قعود باشد.

دوّمین تكبیر یعنى؛ خداوند، موصوف به حركت و سكون نمى‎باشد.

سوّمین تكبیر یعنى؛ این كه نمى‎توان او را به جسمى تشبیه كرد.

چهارمین تكبیر یعنى؛ چیزى بر خداوند عارض نمى‎شود.

پنجمین تكبیر مفهومش آن است كه خداوند، نه محلّ خاصّى دارد و نه چیزى در او حلول مى‎كند.

ششمین تكبیر معنایش این است كه زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل براى خداوند مفهومى ندارد.

و هفتمین تكبیر یعنى؛ بدان كه خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، داراى ابعاد و جوارح نیست .

سپس در ادامه فرمایش خود فرمود: معناى ركوع آن است كه مى‎گویى: خداوندا! من به تو ایمان آورده‎ام و از آن دست برنمى‎دارم، گرچه گردنم زده شود.

و چون سر از ركوع بر مى‎دارى و مى‎گویى: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ الحَمْدلله ربّ العالمین» ؛ خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آورده‎اى و من چیزى نبوده و نیستم، پس هستىِ مطلق تویى .

و هنگامى كه سر بر سجده فرود آورى، گویى: خداوندا! مرا از خاك آفریده‎اى؛ و سر بلند كردن از سجده یعنى؛ مرا از خاك خارج گردانده‎اى .

و همین كه دوّمین بار سر بر سجده گذارى یعنى؛ خداوندا! تو مرا در درون خاك برمى‎گردانى؛ و چون سر بلند كنى گویى: و مرا از درون همین خاك در روز قیامت براى بررسى اعمال خارج مى‎گردانى .

و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت رسول و ولایت اهل بیت او (علیهم صلوات الله) مى‎باشد.

و معناى سلام، ترحّم و سلامتى از طرف خداوند بر بنده نمازگزار است، كه در واقع ایمنى از عذاب قیامت باشد.

 

برگرفته از مستدرك الوسائل، ج 4، ص 105، ح 5/ بحارالانوار، ج 84، ص 253، ح 38.

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:48 | |
بخشنامه‎هاى حضرت علي(عليه‎السلام) به كارگزاران

 

نهج البلاغه

تعدادى از بخشنامه‎هاى حضرت به كارگزارانش

حضرت اميرالمؤمنين(عليه‎السلام) علاوه براي اين كه اعمال تك تك كارگزارانش را زير نظر داشت و توصيه‎هاى لازم را به آنها مى‎كرد، در بعضى از مواقع بخشنامه‎هايى در زمينه‎هاى گوناگون صادر مى‎كرد كه ما چند نامه حضرت را در اين باره نقل مى‎كنيم:

1- بعد از مرگ عثمان و بيعت مردم با حضرت، ايشان طىّ نامه‎اى به فرماندهان لشكر كه در گوشه و كنار كشور اسلامى پراكنده بودند و مسؤوليت حفظ و اداره مناطق خود را به عهده داشتند، چنين نوشت:

امّا بعد، فانّما اهلك من كان قبلكم انّهم منعوا النّاس الحقّ فاشتروه واخذوهم بالباطل فاقتدوه(1)؛ آنچه باعث هلاكت كسانى كه قبل از شما بودند گرديد، اين بود كه آنان، مردم را از حقّ محروم كردند، پس آن را فروختند (و رها كردند و يا با رشوه خريدند) و آنها را به باطل گرفتار كردند، پس مردم نيز پيروى كردند.

يعنى، جلوگيرى امرا، فرماندهان و حكّام از حق، باعث گرايش مردم به باطل گرديد و اين امرا هستند كه مى‎توانند مردم را در جهت صحيح قرار داده، آنان را از انحراف باز دارند.

2- حضرت اميرالمؤمنين طىّ بخشنامه‎اى به كارگزاران خود دستور داد كه بايد احترام مسلمانان را مراعات كنند، اما اين بدان معنا نيست كه تسليم توقّعات غلط آنها شوند.

آنچه باعث هلاكت كسانى كه قبل از شما بودند گرديد، اين بود كه آنان، مردم را از حقّ محروم كردند، پس آن را فروختند (و رها كردند و يا با رشوه خريدند) و آنها را به باطل گرفتار كردند، پس مردم نيز پيروى كردند.

امام صادق(عليه‎السلام) مى‎فرمايد كه حضرت اميرالمؤمنين به كارگزاران خود چنين مى‎نوشت:

لا تسخروا المسلمين و من سالكم غير الفرضية فقد اعتدى فلا تعطوه(2)؛ مسلمانان را مسخره نكنيد و هر كس بيشتر از آنچه مقرّر شده است، از شما طلب كرد، از مرز خود تجاوز كرده است، پس به او چيزى ندهيد.

يعنى مساوات را درباره حقوق مسلمانان مراعات كنيد و از مرز عدالت خارج نشويد.

3- حضرت درباره جلوگيرى از اسراف و صرفه‎جويى در بيت المال، در نامه‎اى به تمام كارگزاران خود نوشت:

ادقّوا اقلامكم و قاربوا بين سطوركم واحذفوا عنّى فضولكم و اقصدوا قصد المعانى و ايّاكم و الاكثار فانّ اموال المسلمين لاتحتمل الاضرار(3)؛ نوك قلم‎هاى خود را تيز كنيد و خطوط را نزديك بنويسيد و كلمات اضافى براى من ننويسيد و به معانى توجّه كنيد و از زياده‎روى برحذر باشيد، زيرا اموال مسلمانان تحمّل ضرر را ندارد.

4- حضرت در بخشنامه‎اى درباره نماز، اوقات آن را تعيين نمود و در آخر اين گونه به آنها توصيه كرد:

و صلّوا بهم صلاة اضعفهم ولا تكونوا فتّانين(4)؛ ونماز بخوانيد به صورتى كه حال ضعيف‎ترين افراد را (با كوتاه كردن نماز) مراعات كنيد و باعث فتنه و فساد نباشيد(با طول دادن نماز و ايجاد مشقّت براى مامومين آنان جماعت را ترك كرده و يا باعث بطلان نمازشان گردد).

5- حضرت در نامه‎اى كه به فرماندهان لشكر و مرزبانان نوشت، حقوق متقابل حاكم و كارگزارانش را يادآورى نمود و در ابتدا فرمود:

مسلمانان را مسخره نكنيد و هر كس بيشتر از آنچه مقرّر شده است، از شما طلب كرد، از مرز خود تجاوز كرده است، پس به او چيزى ندهيد.

امّا بعد، فانّ حقّا على الوالى ان لايغيّره على رعيّته فضل ناله و لا طول خصّ به و ان يزيده ما قسم الله له من نعمه دنوّا من عباده و عطفا على اخوانه؛ سزاوار است كارگزار را فضلى كه به او رسيده و نعمتى كه به او اختصاص داده شد، سبب تغيير حال او بر رعيّت نشود (مقام، او را به آزار ديگران واندارد) و نعمت‎هايى كه خداوند بهره او گردانيده است، وى را به نزديكى بيشتر با بندگان خدا و مهربانى فزونتر بر برادرانش وادارد.

سپس درباره حقوق متقابل فرمود:

آگاه باشيد حقّ شما بر من اين است كه رازى را از شما پوشيده ندارم، مگر در جنگ و كارى را بدون مشورت با شما انجام ندهم، مگر در حكم شرعى و در رساندن حقّى را كه بجاست كوتاهى نكنم و از آن قبل از تمام كردنش دست برندارم و اين كه شما در حقّ، نزد من برابر باشيد. پس هرگاه رفتار من با شما چنين شد، بر خداست كه نعمت را بر شما تمام كند و حقّ من بر شما پيروى و فرمانبردارى است و اين كه از فرمان من سرپيچى نكنيد و در كارى كه صلاح بدانم كوتاهى ننماييد و در سختي‎هاى راه حق فرو رويد. پس اگر شما اينها را درباره من به جا نياوريد، كسى از كجرو شما نزد من خوارتر نيست . پس او را به كيفر بزرگ مى‎رسانم و نزد من، رخصت و رهايى براى او نمى‎باشد و شما اين پيمان را از سران (زير دست) خود بگيريد و از خود به ايشان، چيزى را كه خداوند به آن، كار شما را اصلاح مى‎فرمايد، ببخشيد. والسلام.(5)


پي‎نوشت‎ها:

1- نهج السعادة، ج 4، ص 29/ معادن الحكمة، ج 1، ص 304/ نهج البلاغه صبحى صالح، نامه 79، ص 466.

2- نهج السعادة، ج 4، ص 31/ تهذيب الاحكام، ج 7، ص 153.

3- نهج السعادة، ج 4، ص 30/ خصال صدوق، ص 310/ بحارالانوار، ج 41، ص 105.

4- نهج البلاغه صبحى صالح، نامه 52، ص 426 / فيض الاسلام، ص 986.

5- نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 50، ص 982 و صبحى صالح، ص 424 و وقعه صفين با اندكى تغيير در عبارات ، ص 207.

 

برگرفته از سيماى كارگزاران اميرالمومنين على عليه‎السلام، ج ?، حجة الاسلام والمسلمين على اكبر ذاكرى .

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:47 | |
اي دنيا کاش علي ديگري مي‎آوردي! نگاه بزرگان به امام علي(عليه‎السلام)


حرم حضرت علي عليه السلام

جبران جليل

«به عقيده من على بن ابيطالب(عليه‎السلام) نخستين مرد از قوم عرب است كه وجودش جامع همه فضائل كامله بوده، و روح فضيلت را در قوم خويش دميد و آهنگ آن را به گوش مردم رسانيد كه پيش از آن مانند آن را نشنيده بودند، به گونه‎اى كه آنها در بين تاريكى‎هاى جاهليّت از روش روشن او متحيّر ماندند، آن كس كه طريقه امام على(عليه‎السلام) را پسنديد به فطرت سليم بازگشت و از نهاد پاك خود راى گرفت، و آنكه از درِ خصومت وارد شد، جاهليّت را ترجيح داد، چه او فرزند جاهليّت بود.»

جبران خليل معتقد بود كه: دو طايفه شيفته روش على بودند؛

يكى خردمندان پاك دل،

و ديگرى نيكو سرشتان با ذوق .

على بن ابيطالب(عليه‎السلام) شهيد عظمت خويش گشت، او از دنيا رفت در حالى كه نماز بر زبانش جارى و دلش از شوق خدا لبريز بود، مردم عرب حقيقت مقام او را درك نكردند، تا گروهى از مردم كشور همسايه آنها "ايران" برخاسته اين گوهر گرانبها را از سنگ تشخيص داده و او را شناختند.

جبران خليل اضافه مى كند كه:

على(عليه‎السلام) مانند پيامبران درگذشت، مقام و شان او در بصيرت و بينائى مانند پيامبران بود، و اختصاص به شهر و بلد و قوم و زمان و مكان خاصّى نبوده است، بلكه شخصيت او بين المللى بود.

جبران هميشه نامِ على(عليه‎السلام) را در مجالس خاصّ و عامّ به زبان مى‎آورد و تعظيم مى‎كرد و مى‎گفت على از جهان رفت، اما هنوز رسالت خويش را، به كمال تبليغ نكرده بود.(1)

 

شبلى شميل

شبلى شميل(2) درباره على(عليه‎السلام) مى‎گويد:

امام على(عليه‎السلام) شخصيتى است كه پس از چهارده قرن يك فرد مادى كه پيوند او با تمام مذاهب گسسته است و جز مادّه و انرژى چيزى را نمى‎پذيرد، درباره امام على(عليه‎السلام) چنين مى‎گويد:

جبران خليل معتقد بود كه: دو طايفه شيفته روش على بودند؛

يكى خردمندان پاك دل،

و ديگرى نيكو سرشتان با ذوق .

اَلاِْمامُ عَلِىُّ بْنَ ابيطالِبٍ عَظيمُ الْعُظَماءِ نُسْخَةٌ مُفْرَدَةٌ لَمْ يَرَلَها الشَّرقُ وَ لاالغَرْبُ صُورةً طِبَقَ الاصْلَ لا قَديما وَ لا حِديثا؛ امام و پيشواى انسانها على بن ابيطالب(عليه‎السلام) بزرگ و يگانه نسخه‎ايست با اصل خود (پيامبر عاليقدر اسلام) مطابق است، هرگز اهل شرق و غرب، نسخه‎اى مطابق او، در گذشته و حال نديده است.(3)

 

ميخائيل نعيمه

ميخائيل نعيمه، يكى از دانشمندان ملت مسيح است، در مقدمه و تقريظى كه بر كتاب "صوت العدالة الانسانيّه" نوشته، درباره حضرت على(عليه‎السلام) چنين مى‎گويد:

پهلوانى امام(عليه‎السلام) نه تنها در ميدان نبرد بود، بلكه در روشن‎بينى و پاكدلى و بلاغت و سحر بيان و اخلاق فاضله و شور ايمان و بلندى همّت و يارى ستمديدگان و نااميدان و متابعت حق و راستى و بالجمله در همه صفات حسنه، پهلوان بود.

هر چند مدت‎ها بر آن گذشته است، اما هنوز سودهاى بسيارى از آن مى‎توان برد،

هرگاه بخواهيم بنياد زندگى نيكو و سعادتمندى را بگذاريم، بايد به روش او رجوع كرده و دستور و نقشه را از او بگيريم.(4)

جوح جرداق

جُرج جرداق مسيحى، نويسنده معروف لبنانى در كتاب «صوت العدالة الاسلاميّة» درباره على (عليه‎السلام) چنين مى‎نويسد:

ماذا عَلَيْكِ يا دُنْيا لَوْ حَشَدْتِ قُواكِ فَاَعْطَيْتِ فى كُلِّ زَمَنٍ عَلِيّا بِعَقْلِهِ وَ قَلْبِهِ وَ لِسانِهِ وَ ذى فِقارِهِ؛ اى دنيا چه مى‎شد اگر همه نيروهايت را در هم مى‎فشردى و در دوران ما شخصيتى مانند على(عليه‎السلام) را با آن عقل و دل و زبان و شمشير، نمودار مى‎كردى؟(5) 

 

كارليل فيلسوف انگليسى

فيلسوف انگليسى، كارليل، در بخش‎هاى اسلامى هرگاه به نام على(عليه‎السلام) مى‎رسيد، بزرگى على چنان او را به وجد مى‎آورد و نيروى عظمت آن حضرت چنان تحريكش مى‎كرد كه از بحث علمى بيرون مى‎شد و بى اختيار شروع به مديحه سرائى او مى‎كرد و چنين مى‎گفت:

«ما نمى‎توانيم على را دوست نداشته باشيم و به وى عشق نورزيم زيرا هر چه خوبى هست كه ما آن را دوست داريم، همه در على جمع بوده است، او جوانمرد شريف و بزرگوارى بود كه دلش سرشار از مهر و عطوفت و دليرى بود، از شير شجاع‎تر، اما شجاعتش آميخته با مهر و عطوفت و لطف و احسان بود.

پيش از رحلت خود درباره قاتلش از او نظرخواهى كردند، فرمود:

اگر زنده ماندم خود مى‎دانم چه كنم و اگر درگذشتم اختيار با شماست، اگر او را خواستيد قصاص كنيد به جاى يك ضربت، يك ضربت بيش نزنيد، و اگر عفو نماييد به تقوا نزديكتر است.»(6) 

پهلوانى امام(عليه‎السلام) نه تنها در ميدان نبرد بود، بلكه در روشن‎بينى و پاكدلى و بلاغت و سحر بيان و اخلاق فاضله و شور ايمان و بلندى همّت و يارى ستمديدگان و نااميدان و متابعت حق و راستى و بالجمله در همه صفات حسنه، پهلوان بود.

 

لامنس، مستشرق معروف مى‎گويد:

براى عظمت على بن ابيطالب اين بس كه تمام اخبار و تواريخ علمى اسلامى، از او سرچشمه مى‎گيرد، او حافظه و قوّه شگفت انگيزى داشته كه همه علماء و دانشمندان، اخبار و احاديث خود را براى وثوق و اعتبار به او مى‎رسانند.

علماى اسلام از مخالف و موافق، از دوست و دشمن مفتخرند كه گفتار خود را به على(عليه‎السلام) مستند دارند.

چه گفتار او حجيّت قطعى داشت و او باب مدينه علم بود و با "روح كلّى" پيوند تامّ داشته است.(7) 

 

بولس سلامه

وي يكى از شخصيت‎هاى ادبى و از مفاخر شعراى مسيحى عرب به شمار مى‎رود، او ديوان اشعارش را به هدف مقدّس تعريف و توصيف على(عليه‎السلام) مشحون ساخته است.(8)

 

نظر بارون كارديفو، در مورد على(عليه‎السلام)

عالِمِ فرانسوى "بارون كارديفو" در اسباب و علل حوادث اسلام تفحّص كامل نموده و حقايق بسيارى در اين موضوع كشف كرده و آن را با اُسلوب شيرين مربوط به يكديگر قرار داده و از پهلوانى و شجاعت على (عليه‎السلام) در جنگ‎هاى مسلمانان با قريش بسيار سخن گفته و دليرى او را مى‎ستايد و مى‎گويد:

على(عليه‎السلام) پهلوانى بود كه در عين دليرى دلسوز و رقيق القلب بود، شهسوارى بود كه در هنگام رزم آزمايى زاهد بود او از دنيا صرف نظر نموده و به مقام و منصب بى اعتنائى بود، او در راه حقيقت جان خويش را فدا كرد، روح او بسيار عميق، و انتهاى آن ناپديد و در هر جايى خوف الهى او را فرو گرفته بود.(9)

 

سخنان «مادام ديالافوا» (سيّاح فرانسوى) در مورد امام على (عليه‎السلام)

مادام ديالافوا در مقام تعريف حضرت على(عليه‎السلام) چنين مى‎نويسد:

احترام على(عليه‎السلام) در نزد شيعه به منتهى درجه است و حقّا هم بايد اينطور باشد، زيرا اين مرد بزرگ علاوه بر جنگ‎ها و فداكارى‎هايى كه براى پيشرفت اسلام كرد در دانش و فضائل و عدالت و صفات نيك بى نظير بود و نسلى پاك و مقدّس هم از خود باقى گذارد.

على كسى است كه در قضاوت به منتهاى درجه عدالت رفتار مى‎كرد و در اجراى قوانين الهى اصرار و پافشارى داشت .

على كسى است كه تمام اعمال و رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود.

فرزندانش نيز از او پيروى كردند و براى پيشرفت مذهب اسلام مظلومانه تن به شهادت دادند.

اميرالمؤمنين على(عليه‎السلام) كسى است كه بت‎هايى را كه اعراب، شريك خداى يگانه مى‎پنداشتند، همه را شكست و وحدت‎پرستى را تبليغ كرد.

على كسى است كه در قضاوت به منتهاى درجه عدالت رفتار مى‎كرد و در اجراى قوانين الهى اصرار و پافشارى داشت .

على كسى است كه تمام اعمال و رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود.

على كسى است كه تهديد و نويدش قطعى بود.

«مادام ديالافوا» در ادامه اين بحث خطاب به خود چنين مى‎گويد:

اى چشمان من گريه كنيد و اشك‎هاى خود را با آه و ناله من مخلوط نمائيد و براى اولاد پيامبر كه مظلومانه شهيد شدند، عزادارى كنيد.(10)    

 

پطروفشكسى، استاد دانشگاه لنينگراد، گويد:

على(عليه‎السلام) تا سرحدّ شور و عشق پاى‎بند دين و صادق و راستگو بود ... و تمام صفات اولياء الله يكجا در وجودش جمع بود.(11)  

 

پي‎نوشت‎ها:

1- صوت العدالة الانسانيه، ج 1، ص 416، ترجمه شعرانى .

2- شبلى دانشمندى است مادّى كه در سال 1335 هجرى درگذشت، وِى شاگرد برجسته مكتب داروين بوده و نخستين كسى است كه نظريّه تحوّل را در شرق منتشر ساخت سپس برخلاف مكتب استاد خود، كه يك فرد الهى بود، به انكار مقدّسات و جهان ماوراء طبيعت برخاست و تا لحظه مرگ از مكتب مادّى گرى پيروى نمود.

وى با اصرارى كه در انكار توحيد داشت، دلايل روشن و واضح وجود صانع را نديده مى‎گرفت، ولى در برابر شخصيّت فرزند ابيطالب(عليه‎السلام) سر تعظيم فرود آورده و عظمت پيشواى موحّدان را پس از چهارده قرن از لابلاى تاريخ و آثار فكرى و علمى او لمس مى‎نمود.

3- كتاب پژوهش عميق، ص 6 - 7، و الامام على، ج 1، ص 4 .

4- صوت العدالة الانسانيّه، ج 1، ص 2 – 3، مقدّمه شعرانى .

5- صوت العدالة .

6- ترجمه صوت العدالة الانسانيّه، ج 1، ص 424 .

7- زندگانى اميرالمؤمنين، ج 1 ص 8،  لامنس يكى از كشيشان بلژيك است كه در زبان عربى و تاريخ عرب مهارت تامّ داشت، امّا به سبب تعصّب دينى، مقدّسات اسلامى را زشت جلوه داده ، وى در سال 1937 ميلادى وفات يافت .

8- زندگانى اميرالمؤمنين، ج 1، ص 9 .

9- صوت العدالة الانسانيّه، ج 1، ص 426 .

10- سفرنامه ديالافوا، ص 683، تاليف ديالافوا و ترجمه فرموشى چاپ دوّم ، مادام ديالافوا يك زن مسيحى اهل فرانسه بوده و در سال 1881 ميلادى به همراه شوهر خود به ايران مسافرت كرده است. 11- مقدّمه تفسير نهج البلاغه، استاد محمّد تقى جعفرى، ج 1، ص 210 .

 

برگرفته از کتاب الگوهاى رفتارى امام على(عليه‎السّلام)، ج  13، (امام على (عليه‎السلام) و مباحث تربيتي)، مرحوم محمّد دشتى .

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:46 | |
چراغي که هرگز خاموش نگردد

 

حضرت علي عليه السلام

جز وصيت كوتاهى كه از حضرت علي(عليه‎السلام) در هنگام ضربت خوردن نقل کرديم؛ از امام وصيت‏هاى ديگرى نيز در سندهاى قديمى ديده مى‏شود. برخى از آنها را پيش از ضربت خوردن فرموده و برخى را پس از آن كه متوجه ديدار خدا گرديد.

قاضى محمد بن سلامه معروف به قضاعى متوفاى 405 هجرى در مجموعه‏اى از سخنان على (عليه‎السلام) كه آن را دستور معالم الحكم ناميده، اين وصيت را از امام آورده است. چون پسر ملجم او را ضربت زد، امام حسن(عليه‎السلام) گريان بر او درآمد. پرسيد:

ـ «پسرم چرا گريه مي‎كنى؟»

ـ «چرا نگريم كه تو در نخستين روز آن جهان و آخرين روز اين جهانى.»

ـ «پسرم! چهار چيز را كه به تو مي‎گويم به خاطر بسپار و به كار گير، و چهار چيز را كه اگر بدان كار نكنى اندك زيانى به تو نمي‎رساند.»

ـ «پدر آن چهار چيز كه بايد به كار دارم چيست؟»

ـ «خرد، برترين توانگرى است و بدترين تهيدستى، نادانى است و خودبينى وحشتناك‏ترين وحشت و خوشخوئى گرامى‏ترين حسب.»

ـ «اين چهار خصلت، آن چهار ديگر را هم بگو!»

ـ«از دوستى احمق بپرهيز كه او خواهد تو را سود رساند ليكن به زيانت كشاند. از دوستى با دروغگو كه دور را به تو نزديك و نزديك را دور نمايد. و از دوستى بخيل كه چيزى را كه بدان سخت نيازمندى از تو دريغ مي‎دارد. و دوستى تبهكار كه تو را به هنگام سود خود مي‎فروشد.» (1)

و هم اين وصيت را در مجموعه خود آورده است:

چون امير مؤمنان ضربت خورد كسان او و گروهى از ياران خاص او گرد وى فراهم آمدند. امام فرمود:

«سپاس خداى را كه اجل‏ها را مدت نهاده است و روزى بندگان را مقدر داشته، و براى هر چيز، حدى گزارده و در كتاب خود از چيزى كوتاهى نفرموده. كه گويد:

هر جا باشيد مرگ شما را درمى‏يابد هر چند در برج‎هاى استوار برافراشته باشيد. (2)

سپاس خداى را كه اجل‏ها را مدت نهاده است و روزى بندگان را مقدر داشته، و براى هر چيز، حدى گزارده و در كتاب خود از چيزى كوتاهى نفرموده. كه گويد: هر جا باشيد مرگ شما را درمى‏يابد هر چند در برج‎هاى استوار برافراشته باشيد.

و خداى عز و جل گفت:

اگر در خانه‏هاى خود مانيد، آنان كه سرنوشتشان كشته شدن است به كشتنگاه خود مى‏روند.(3)

و پيمبر خود را گفت:

به معروف امر كن و از منكر باز دار و بدانچه به تو مى‏رسد شكيبا باش كه اين از كارهاست كه در آن عزم راسخ بايسته است.(4)

حبيب خدا و بهترين آفريده او كه راستگو است و راستگويى او گواهى شده است مرا از اين روز خبر داد، و سفارش كرد و گفت:

على! چگونه‏اى اگر ميان مردمى بمانى كه در آنان خير نيست. مى‏خوانى و پاسخت نمي‎دهند، اندرز مي‎دهى، ياريت نمي‎كنند. يارانت از تو به يك سو مى‏شوند و خيرخواهانت خود را ناشناس مى‏نمايانند و آن كه با تو مي‎ماند از دشمنت بر تو سخت‏تر است. چون از آنان خواهى(به ياريت) برخيزند روى بر مي‎گردانند و اگر پاى بفشارى، گريزان پشت مي‎كنند. چون تو را ببيند كه فرمان خدا را بر پا مي‎دارى و آنان را از دنيا باز مي‎گردانى آرزوى مردنت را مي‎كنند. از آنان كسى است كه آنچه را در آن طمع بسته بود از او بريده‏اى، و او خشم خود را مى‏خورد و كسى كه خويشان او را كشته‏اى و او كينه‏خواه تو است و مرگ تو را انتظار مى‏برد، و بلاها كه روزگار بر سرت آورد. سينه همه‏شان پر كينه است و آتش خشمشان افروخته. و پيوسته ميان آنان چنين به سر خواهى برد تا تو را بكشند يا گزندى به تو رسانند و بدان نام‏ها كه مرا ناميدند بنامند، و گويند كاهن است و گويند جادوگر است و گويند دروغگو است و دروغ بندنده‏[افترا زننده‏]. پس شكيبا باش كه تو بايد به من اقتدا كنى و خدا چنين فرموده است كه گويد:

همانا رسول خدا براى شما سرمشق خوبى است. (5)

على! خداى عز و جل مرا فرموده است تو را نزديك خويش آرم و دور نگردانم. تو را بياموزم و وانگذارم و با تو بپيوندم و بر تو ستم نرانم.

اين وصيت رسول خداست و عهد اوست با من، پس من، اى گروهى كه به فرمان خدا برپائيد و دين او را پاسدارى مى‏نمائيد و در گرفتن حق يتيمان و درويشان پابرجاييد، شما را پس از خود به تقوا وصيت مي‎كنم و از فريفته شدن به زر و زيور آن مى‏پرهيزانم كه دنيا كالاى فريب است.

با آنان باشيد تا راه را بيابيد و رستگار شويد. و پاس جانشينى رسول خدا را هر چه نيكوتر درباره آنان رعايت كنيد. چرا كه او فرمود: «كتاب خدا و اهل بيت از هم جدا نشوند تا بر من در حوض(كوثر) درآيند.

از راه دل‏بستگان به دنيا به يك سو شويد، آنان كه غفلت بر دلهاشان پرده افكنده است تا آن كه آن را كه گمان نمى‏بردند(عذاب الهى) به سويشان آمد، حالى كه آگاه نبودند گرفتار شدند .

بيش از شما مردمى بودند كه پيمبران خويش را پيروى نمودند، اگر پى آنان را گيريد و اقتدا به ايشان كنيد گمراه نخواهيد شد. همانا پيمبر خدا، كتاب خدا و عترت خويش را ميان شما نهاده است. علم آنچه مى‏كنيد و يا از آن مى‏پرهيزيد نزد آنان است. آنان راه پيدا و روشنائى هويدايند، و پايه‏هاى زمين و بر پا دارندگان عدل. از نور آنان روشنى جويند و در پى آنان راه پويند از درختى كه رستنگاه آن به بار است و ريشه‏اش پايدار و شاخه‏اش رفته به آسمان. و ميوه آن خوشگوار رسته در سرزمين حرم و سيراب از آب كرم. پالوده از خس و خاشاك و چيزهاى ناپاك. گزيده از پاكترين زاده مردمان، از بهترين خاندان‎هاى آدميان. از آنان مبريد تا از هم نبريد و از آنان به يك سو مشويد تا پراكنده نشويد.

با آنان باشيد تا راه را بيابيد و رستگار شويد. و پاس جانشينى رسول خدا را هر چه نيكوتر درباره آنان رعايت كنيد. چرا كه او فرمود: «كتاب خدا و اهل بيت از هم جدا نشوند تا بر من در حوض(كوثر) درآيند.»

شما را به خدايى مى‏سپارم كه امانت‎هاى خود را ضايع نخواهد كرد. خدا شما را بدانچه در آرزوى آنيد برساند و از آنچه از آن بيم داريد نگه دارد به دوستان و جانشينان من سلام برسانيد.

خدا شما را نگهدارد و حرمت پيمبرتان را در ميان شما حفظ فرمايد. و السلام.» (6)

آرى چراغى را كه خدا برافروخت با دم سرد اين و آن خاموش نگردد و هر روز فروغ آن افزون‏تر شود. با گذشت زمان دوستى على در دلها راه مى‏يابد و بانگ ولايت او شبانه‏روز گوش شيعيان و دلبستگان وى را در بامداد و پيشين و شامگاه نوازش مى‏دهد.

حضرت على(عليه‎السلام) چنانكه خود مى‏خواست به آرزويش رسيد. به جوار خدا رفت و از رنج دشمنان دوست‏نما رست و در جوار حق آرميد. معاويه نيز آنچه مى‏خواست به دست آورد. عراق در كام وى قرار گرفت. بايد چندى بر آن دندان بفشارد، سپس هضم كند و به درون درآرد. اما او بدين بس نكرد. گويى از خيال على در دل دوستانش مى‏ترسيد. بايد اين خيال را بزدايد، يا اثر قداست آن را محو نمايد. مزدورانى خامه به مزد فراهم آورد و به آنان گفت چندانكه مى‏توانيد در مدح عثمان و قدح على حديث بسازيد و ميان مردم پخش كنيد و آنان چنان كردند و با حديث‏هاى دروغين دل‎هاى نامطمئن را از على برگرداندند. اگر كسى پس از گذشت بيش از سيزده قرن، در گفتگوى روزمره مردم دمشق نيك دقيق شود، اثر آن تبليغ‏هاى دشمنانه را كه به صورت مثل باقى مانده خواهد شنيد.

در يكى از كتاب‎هاى خود (7) نوشته‏ام، عبدالله بن على بن عبدالله عباس گروهى از مشايخ شام را نزد سفاح فرستاد و نوشت اينان از خردمندان و دانايان اين سرزمين‏اند و همه سوگند مى‏خورند: ما نمى‏دانستيم رسول الله(صلي الله عليه و آله) جز بنى اميه خويشاوندى داشته است كه از او ميراث برند، تا آن كه شما امير شديد.

اگر اين داستان را كه غرس النعمة در كتاب خود آورده، جزء لطيفه‏ها به حساب بياوريم، در تاريخ كسانى را مى‏بينيم كه بر اثر تبليغ‏هاى مزدوران معاويه در آغاز از اميرالمؤمنين على(عليه‎السلام) شناخت درستى نداشته‏اند، با او دشمنى مى‏كرده‏اند. اما سرانجام چون از فضيلت‏هاى او آگاه شدند از دوستان او گشته‏اند.

در شرح زندگانى ياقوت حموى مى‏خوانيم او از دشمنان حضرت على(عليه‎السلام) بود. اما تقدير او را به مرو مى‏كشاند، در آنجا از كتابخانه آن سرزمين بهره مى‏گيرد و به فضيلت‏هاى حضرت على(عليه‎السلام) آشنا مى‏گردد و به جايى مى‏رسد كه مى‏نويسد:

«خيرهاى او بسيار و فضيلت‏هاى او آشكار است. اگر بخواهيم همه آن را فراهم سازيم و از گزيده آن كتابى پردازيم از اين مجموعه معجم الادباء بيشتر خواهد شد.»

آرى چراغى را كه خدا برافروخت با دم سرد اين و آن خاموش نگردد و هر روز فروغ آن افزون‏تر شود. با گذشت زمان دوستى على در دلها راه مى‏يابد و بانگ ولايت او شبانه‏روز گوش شيعيان و دلبستگان وى را در بامداد و پيشين و شامگاه نوازش مى‏دهد.

 

پي‎نوشت‎ها:

1. طبقات، ج 3،90ـ 89 .

2. نساء، 78 .

3. آل عمران، 154 .

4. القمان، 17 .

5. احزاب، 21 .

6. همان كتاب، ص 89 ـ 85 .

7. زندگانى امام على بن الحسين، ص 65 .

 

برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سيد جعفر شهيدى .

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:44 | |
انتقادهاى كلى امام على(عليه‎السلام) در نهج البلاغه

 

حرم حضرت علي عليه السلام

اگرچه امام على(عليه‎السلام) بنا به مصلحت آن روز دنياى اسلام، سياست سكوت و انزوا در پيش گرفته بودند ليكن هرگاه كه همين مصلحت اقتضا داشت سكوت شكسته شود از برآوردن فرياد، دريغ نمى‎كردند. اين فرياد امام(عليه‎السلام) گاه در قالب انتقادى كلى ـ بدون ذكر نامى از شخص و يا گروه خاصى ـ مطرح مى‎شد و گاه با صراحت تمام و با ذكر نام اشخاص بيان مى‎گرديد. براى نمونه:

 

الف) امام على(عليه‎السلام) هنگامى كه مالك اشتر را به فرماندارى مصر منصوب نمودند، در نامه‎اى خطاب به وى، آشفتگى دوران پيش از حكومت خود را چنين توصيف كردند: «فان هذا الدين قد كان اسيراً فى ايدى الاشرار، يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا»(1)؛ همانا اين دين در دست بدكاران اسير گشته بود، با نام دين به هواپرستى پرداخته و دنياى خود را به دست مى‎آوردند.

ب) امام علي(عليه‎السلام) در جايى ديگر، بدون آن كه به فرد خاصى تصريح نمايند، رفتار برخى را به افشاندن بذر گناه تشبيه مى‎كنند و مى‎فرمايند: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور»(2)؛ كسانى كه تخم گناه افشاندند و با آب فريب، آبيارى كردند و محصول آن را كه جز عذاب و بدبختى نبود، برداشتند.

ج) يكى ديگر از انتقادهاى كلى امام اين است كه آنها، منافقان را با آن كه مى‎شناختند، به حكومت و ولايت مى‎گماشتند: «ثم بقوا بعده، فتقربوا الى ائمة الضلالة و الدعاة الى النار بالزور و البهتان، فولّوهم الاعمال و جعلوهم حكاماً على رقاب الناس، فأكلوا بهم الدنيا»(3)؛ آنان ـ منافقان ـ پس از پيامبر(صلى الله عليه و آله) باقى ماندند و به پيشوايان گمراهى و دعوت كنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزديك شده، پس به آنان ولايت و حكومت بخشيدند و بر گردن مردم سوار گرديدند و به وسيله آنان به دنيا رسيدند.

آرى، از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود كه مردم بر آن بخل ورزيده و مردمى ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور خداست. مرا با فدك و غير فدك چه كار؟

د) امام على(عليه‎السلام) در جواب پرسش شخصى از طايفه بنى اسد كه از وى پرسيد: چگونه شما را كه از همه سزاوارتر بوديد از مقام خلافت كنار زدند؟؛ فرمود: «اما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الاعلون نسباً و الاشدّون برسول الله(صلى الله عليه و آله) نوطاً، فانها كانت اثرة شحّت عنها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين»(4)؛ آن ظلم و خودكامگى كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حالى كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندى با رسول الله(صلى الله عليه و آله) استوارتر بود، جز خودخواهى و انحصارطلبى چيز ديگرى نبود كه گروهى بخيلانه بر كرسى خلافت نشستند و گروهى سخاوتمندانه از آن دست كشيدند.

هـ) امام على(عليه‎السلام) در نامه‎اى به عثمان بن حنيف به داستان غصب فدك اشاره مى‎كند و مى‎نويسد: «بلى، كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء، فشحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرين و نعم الحكم الله»(5)؛ آرى، از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود كه مردم بر آن بخل ورزيده و مردمى ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور خداست. مرا با فدك و غير فدك چه كار؟

و) امام على(عليه‎السلام) در نامه‎اى به مردم مصر در خصوص علت بيعت با خلفا مى‎نويسد: «فامسكت يدى، حتى رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام، يدعون الى محق دين محمد(صلى الله عليه و آله) فخشيت إن لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فيه ثلماً او هدماً، تكون المصيبة به علىّ اعظم من فوت ولايتكم التى انما هى متاع ايام قلائل»(6)؛ از پذيرش خلافت امساك كردم تا آنگاه كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‎خواهند دين محمد(صلى الله عليه و آله) را نابود سازند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنه‎اى در آن ببينم يا شاهد نابودى آن باشم كه در اين صورت مصيبت آن بر من سخت‎تر از رها كردن حكومت بر شماست كه كالاى چند روز دنياست.

از پذيرش خلافت امساك كردم تا آنگاه كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‎خواهند دين محمد(صلى الله عليه و آله) را نابود سازند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنه‎اى در آن ببينم يا شاهد نابودى آن باشم كه در اين صورت مصيبت آن بر من سخت‎تر از رها كردن حكومت بر شماست كه كالاى چند روز دنياست.

ز) در سال چهلم هجرى امام على(عليه‎السلام) دستور دادند تا براى روشن شدن وقايع تاريخى، مجموعه‎اى از آن مطالب افشاگرانه از زبان ايشان نوشته شود. در فرازهايى از آن نوشته‎ها، امام (عليه‎السلام) به غصب حق خود و پايين آوردن منزلت بلند ايشان توسط قريش اعتراض مى‎كنند و مى‎فرمايند: «اللهم انّى استعديك على قريش و من اعانهم! فانهم قطعوا رحمى و صغّروا عظيم منزلتى و اجمعوا على منازعتى امراً هو لى»(7)؛ بار خدايا! از قريش و از تمامى كسانى كه يارى‎شان كردند به پيشگاه تو شكايت مى‎كنم زيرا قريش پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند و مقام و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند و در غصب حق من با يكديگر هم داستان شدند.

ح) امام على(عليه‎السلام) در جايى ديگر، از گمراهى گروهى و هدايت و يقين خود ياد مى‎كنند و مى‎فرمايند: «و انّى من ضلالهم الذى هم فيه و الهدى الذى انا عليه لعلى بصيرة من نفسى و يقين من ربى»(8)؛ من به گمراهى آنان و هدايت خود كه بر آن استوارم، آگاهم و از طرف پروردگارم به يقين رسيده‎ام.

ط) امام على(عليه‎السلام) از فضاى اجتماعى و سياسى دوران خلافت خود كه متأثر از دوران گذشته است چنين انتقاد مى‎كنند: «واعلموا ـ رحمكم الله ـ انكم فى زمان القائل فيه بالحق قليل و اللّسان عن الصدق كليل و اللازم للحق ذليل. اهله معتكفون على العصيان، مصطلحون على الادهان»(9)؛ خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه شما در روزگارى هستيد كه گوينده حق اندك، زبان از راستگويى عاجز و حق‎طلبان بى ارزشند و مردم گرفتار گناه و به سازشكارى هم داستان شده‎اند.


پي‎نوشت‎ها:

1- نهج البلاغه، نامه 53، بخش 70 ـ 71.

2- همان، خطبه 2، بخش 12.

3- همان، خطبه 210، بخش 6 ـ 7.

4- همان، خطبه 162، بخش 1 ـ 2.

5- همان، نامه 45، بخش 7 ـ 8.

6- همان، نامه 62، بخش 3 ـ 5.

7- همان، خطبه 172، بخش 4.

8- همان، خطبه 62، بخش 8.

9- همان، خطبه 233، بخش 2.

 

برگرفته از کتاب روابط امام علي(عليه‎السلام) و خلفا به روايت نهج البلاغه؛ حسين رجبي، سيدمهدي موسوي کاشمري، احمد رهدار .

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:40 | |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 61 صفحه بعد

درباره وبلاگ

بسم رب الحسین ◄سلام دوستان ◄از اینکه "وبلاگ ما" را انتخاب کردید متشکریم... ◄امیدواریم لحظات خوشی را با ما داشته باشید... ◄عزیزانی که دوست دارند در این وبلاگ عضو بشن ، کافیه در قسمت ورود اعضا عضو بشن یه دقیقه بیشتر وقتتون را نمیگیره ◄شرایط عضویت هم اینه که شما وبلاگ یا سایت فعالی داشته باشید... عکس خانم و آهنگی که خوانندش خانم باشه و قالبهای خانم دار نذارین ( لطفا") ◄پس وقت را از دست ندهید و به جمع ما بپیوندید...
آرشيو
مهر 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
بهمن 1389
آمار
روز بخير كاربر مهمان!
آمار بازديدها:
افراد آنلاين:
تعداد بازديدها:

مدير سایت :
مسافر منتظر
شقایق آنامیس
لينكستان
دکتر پروانه کاظمی
استانداری همدان استانداری همدان استانداری همدان استانداری همدان
کیفیت جهانی/ تنوع محصول/ قدرت خرید بالا
‏*‏‏*یا مهدی‏(عج‏)‏‏*‏‏*‏
پاتوق پاتوق پاتوق پاتوق پاتوق پاتوق پاتوق
تبادل لینک اتوماتیک 1
تبادل لینک اتوماتیک
ستاره ی سهیل
السلام علیکم یا اهلبیت النبوة
ناگفته ها
پیشوای شیعیان
بیهوده متاز
موعودنامه أین الطالب بدم مقتول بکرببلا
دوازده امام
دولت کریمه امام زمان
نازنین زهرا (س)
پرسپولیسته
بهترین وبلاگ علمی و اموزشی
____________
تک برگی در سر برگ خاطره ها
چی توزی ه_______________اااااااااااااااا
بلوچ
تقرب به خدا "کد مداحی جهت وبلاگ"
فارس TV
ابزار جديد جعبه هاي صوتي براي وبلاگها و وبسايتها
اشتیاق دل
▄▀ وبلاگ شخصی مهندس محمدجواد میرزابیگی▀▄
ساخت بنر رایگان
تک نویس
بچه مثبت
پاسباد دفاع
محبان فاطمه (س)
دانلود مداحی از تمامی ذاکرین
خورشید
نمایندگی
افزایش رایگان آمار وبلاگ
خادم الشهدا
شيعه جنوب
مدرسه قرانی حضرت مریم (س)
بسیجیان حوزه 6
85-فتنه نیوز
84-قلب سلیم(تا زندهایم رزمنده ایم)
83-ܓܨܓܨ یارب این آدم خاکی تنهاست ܓܨܓܨ
82-یوسف زهرا 14
81-گنجينه ی واژگان پارسی
80-تسنیم
79-فروشگاه اینترنتی ارزان ایشاپ
78-صدای یک غریبه
77-نینوا
76-علقمه
75-گفتمان دینی
74-"منتظران ولی"
73-حقیقت پنهان
72-یا ابا صالح المهدی ادرکنی"بهتره بدونیم"
71-وبلاگ احمد امیدی
70-yashayish
69-اشعار پسری از پایتخت جهان
68-وبلاگ مریم پاپلی
67-زائرین پیاده ولایت عشق
66-گالري عكس هاي من
65-بردخون
64-جوانی در همین نزدیکی
62-متنوع ترین مطالب را در اینجا ببینید
61-لبیک یااباصالح(عج)
60-انتظار سبز
59- دل سوختگان حضرت رقیه (س)
58-سوختن پروانه ها در آتش
57-اسلاح اصلاحات
56-انتظار
55-تبدیل گچ به سیمان
54-مجله مجازی حقوق
53-..::: تفکـــــــــری زیبــــا :::..
52-مُتَرَصِّد
51-((امام علی(ع))
50-صدها بازدید کننده مجانی برای سایت و وبلاگ شما
48-..:::کلبه دختر پسرای عاشق پیشه:::..
47-دعاها و اذکار الهی
46-سبز علویان
45-خاکریز عشق
44-پایگاه فن آوری اطلاعات
43-گل لیلا
42-گل نرگس
41-علوم دامی دانشگاه شیراز ورودی 88
40-فان۹۸-دانلود رایگان اسمپر بلاگفا
39-مبل صفیر
-SMS36 / سرگرمی / اوقات فراغت / جوک
35-مهدویت
34-شیعه تولز
33-اباصالح
32-اجناس شگفت انگیز و ارزان
30-شهر مطلب
29-وبلاگ ائمه
28-سایت آگهی رایگان و نیازمندی های همدان
27-به سوی ظهور
26-کوفی مدعی
25-انجمنیها
24-یا حسین شهید
23-قلم دانش آموز
22-دختران با حجاب
21-چشم انتظارت
20-عاشقانه های من
19-وبلاگ هيئت فرهنگي مذهبي شهداي گمنام
18-چشم به راه
17-وبلاگ بچه های افغانی در ایران
16-حضرت آقا
15-خانه کتاب ایران (کالج کتابهای الکترونیکی و صوتی خانه کتاب) T I K B O O K
14-پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت
13-اللهم عجل لولیک الفرج
( آنامیس )
11-منتظر
10-بازتاب مسجدسلیمان*بازتاب ایران*بازتاب خوزستان*بازتاب اندیکا*بازتاب لالی*بازتاب هفتکل
9-به نام خالق هستی ها
8-امام رئوف
7-دستنوشته های یک مانی ...
6-اشک بر حسین (ع)
5-گل هر آرزو
4-مرجع راهنما و لینک باکس های مذهبی
3-"کمیاب ترین های دنیای وبــــــ"
2-[گل]##گل بهاری##[گل]
1-رهروان ولایت
0-" ترجمه آنلاين متن انگليسي شما "
00-عكسهاي گل انار
000-یاران امام زمان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه





فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لينكدوني

نی نی شکلک
یک کلیک تا " امام رضا "
بازی تراوین
.
فروش کارت شارز
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
قیمت پرده اسکرین
تشک طبی فنری
کاشی سازی

آرشيو پيوندهاي روزانه


CopyRight| 2009 , mosafermontazer.LoxBlog.com , All Rights Reserved
Powered By Blogfa | Template By: LoxBlog.Com